آرتین خان خان ایران

آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت

آرتین خان خان ایران

آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت

بایان سه ماهگی / یک روز کامل با آرتین خان


پایان سه ماهگی / 8 مهر 1389


امروز آرتین بلا رو بردم درمانگاه

وزنش:۶۶۵۰ گرم

قدش: 59 سانت




یک روز کامل با آرتین جونم

اپیزود اول:

کنارم خوابیدی با پاهات هی بهم میزنی٬ هی تکون میخوری و سرت رو این ور و اون ور میکنی. یک دفعه جیغ میزنی٬ با جیغت دیگه از جام میپرم٬ چشمام غرق خوابن٬ بغلت میکنم٬ پاهات رو هی جمع میکنی و باز میکنی٬ نقس نفس میزنی٬ بهت شیر میدم. آخ که چقدر گرمای سرت رو روی بازوهام دوست دارم٬ وای که چقدر لذت بخشه وقتی لبم رو روی موهای سرت میکشم٬ چقدر دوست داشتنیه وقتی دست های مشت کردت رو باز میکنی و کف دست نرمت رو محکم به روی دستم میزنی و با اون یکی دستت پهلوم رو چنگ میندازی٬ عاشق اون چشمون نازتم که بهم ذل میزنی٬ خواب از سرم میپره وقتی توی همون حالت لبخند میزنی و خستگی رو از تنم بیرون میکنی. پا میشم آره دیگه ساعت 8 شده و انگار که باید قید خواب شبانه رو که گذاشته بودم برای امروز صبح٬ زد.

 

اپیزود دوم:

همین که چسب پوشکت رو باز میکنم با دهن بی دندونت لبخند میزنی و آقوم آقوم میکنی٬ دلم نمیاد این لحظه رو ازت بگیرم. یک ربعی بازت میزارم و تو هم هی واسه خودت ورجه و وورجه میکنی البته کنارت میشینم چون هنوز روزهایی رو که به خاطر ختنه ات بازت میذاشتم و گل های روتختیم رو آبیاری میکردی یادم نرفته!!!

تصمیم میگیرم به جای اینکه بشورمت ببرمت حمام. وسایلت رو آماده میکنم و با خوندن شعر مخصوص خودم:

یه پیسر دارم نازه ................. لوپ هاش قد پیازه

نیشش همیشه بازه .......... با خوب و بد میسازه

عاشق تار و سازه ............. مامانش بهش مینازه

 

میبرمت زیر دوش٬ آب ولرم وقتی روی تنت ریخته میشه همچین خودت رو ولو میکنی که نگو٬ صدات دیگه در نمیاد٬ اون موقع چهره ات دیدنیه٬ دهنت بازه و لبخند تا پایان دوش گرفتن روی لبت نقش بسته و چشمای خمارت با مهربونی هر چه تمام تر نگام میکنه و احساس میکنم با چشمون زیبات ازم تشکر میکنی٬ محکم لوپت رو ماچ میکنم طوری که صداش تو حمام بپیچه!!!

خوشحالم از اینکه از دوش گرفتن لذت میبری آخه منم عاشق آب بازیم٬ یک روز در میون میریم حمام و دو نفری حال میکنیم. خدا کنه که همین طوری بمونی و تصور میکنم 2 سالگیت رو که با هم بریم تو وان و یک ساعتی با هم آب بازی کنیم و خسته شیم.

 

اپیزود سوم:

لباس هات رو تنت میکنم و باز هم شیر میخوری و مثل همیشه آروغ نمیزنی!!! چی کار کنم خوب٬ آرتین خان همینه دیگه٬ از نوزادی نیم ساعت هم که پشتش میزدیم آروغ نمیزد!

باسنت رو میزارم رو شکمم و حالا نوبت دور زدن تو خونست. وقتی یه کمی به سمت جلو دولا میشی احساس بهتری داری. میبرمت جلوی آینه. فقط در این صورته که عسلم چشماش رو تا جای ممکن باز میکنه و لب هاشو غنچه میکنه و به سمت خودش تو آینه میره. واقعاً آروم میشه٬ خیلی خوبه که آدم با دیدن خودش آروم بشه!

چند دقیقه بهت نگاه میکنم و برای ده هزارمین بار با خودم میگم یعنی تو پسر منی؟؟!! بعدش خدا رو صد هزار بار شکر میکنم و طوری که اذیت نشی میفشارمت. یعنی تو روزی میخوای یه مرد جوان و خوش تیپ بشی؟ ایشالا روزی برسه که علاوه بر اینکه تو توی آغوشم آروم بشی٬ من هم تو آغوش تو جا بگیرم٬ البته اگه تا اون موقع کس دیگه ای تو آغوش تو آروم نگیره و جایی واسه من بذاره٬ البته واستا ببینم بی خود کرده!!! (چشمک) وای که چقدر حسودی بده هاااااا ... با فکر اینکه پسر تیر ماهی مامانش رو دوست داره یه کمی آروم میشم٬ خداییش از بس فکر و خیال های مختلف میکنم دیگه خسته شدم. گاهی اوقات انقدر از این زمان دور میشم و به آینده فکر میکنم که دلم برای همین لحظات تنگ میشه و به خودم میگم باید از این لحظات تمام لذت رو برد...

 

اپیزود آخر:

اگه وقت بشه و اجازه بدی وبلاگت رو آپدیت میکنم و یه فکری برای شام.

این هفته بهمن صبح کاره و وقتی ساعت 5 کلید میندازه و میاد تو٬ من یه نفس راحتی میکشم٬ وای که چقدر خوبه نیروی کمکی و تازه نفس از راه برسه. حالا نوبت باباییه که ماچت کنه و فشارت بده و تو خونه بگردونتت.

نمیدونم این چه صیغه‌ایه که فقط تو کری‌یرت راحت و آروم میخوابی٬ همین که جات رو عوض میکنیم سریع بیدار میشی٬ امیدوارم این کری‌یرها مطابق با کمر و حالت بچه ها تعبیه شده باشه تا یه وقتی اذیت نشن. البته یک ماه اول اصلا استفاده نداشت اما 2 ماهی میشه که واقعاً به این نتیجه رسیدم که اگه کری‌یر نبود چی کار باید میکردیم. آقا آرتین تو تختش نمی‌خوابه و چون من بیشتر اوقات توی آشپزخونه و جلوی تلویزیون هستم بهتره که کنارم باشه تا از وضعیتش بیشتر خبر داشته باشم٬ کری‌یر بهترین وسیلست٬ خدا رو شکر تا آرتین 66 سانت بشه جا داره که از کری‌یر استفاده کنیم٬ باز هم ممنون از خاله نانا ...

دیگه نوبت سریال های فارسی وان رسیده و ما هم از ببنندگان پروپا قرص.

تو خوابیدی٬ میذاریمت جلومون٬ منم میون بازوهای بابایی خستگی در میکنم و راجع بهت کلی حرف میزنیم و کیف میکنیم.


نظرات 2 + ارسال نظر
سجاد 1389/07/08 ساعت 02:32 ب.ظ http://SAJAD-75.BLOGFA.COM

سلام خسته نباشید
وبلاگ جالبی دارین .ماهم دروبلاگمون مطالب جدید وکم یابی در باره عشق وچشم امید وارامش وشخصیت, داریم. می تونید قدم روی چشم ما بذارین وازاین جملات دیدن کنید ونظر بدید.مخصوص جوانان

خاله نانا 1389/07/11 ساعت 12:27 ب.ظ

خاله جوووون خیلی سنگین شدی بیشتر از یه رب نمیتونم بغلت کنم
وقتی هم میزارمت زمین وووووووونگ میزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد