دیروز جمعه بود و بابابهمن سرکار بود. با وجود تمام خستگی ای که داشت٬ ولی من و پسرم رو برد پارک پردیسان. خوش گذشت اما هوا سرد شده و زیاد مزه نمیده. همین جقله که تو عکس خیلی آرومه تحملش تموم شد و از اون جیق های بنفش زد و ما هم سریع السیر خودمون رو رسوندیم خونه. جالبیش اینه که آرتین خان به محض اینکه رسیدیم خونه ساکت شد و نزدیک به نیم ساعت هی ساعت دیواری اتاق رو نگاه میکرد و میخندید ...
----------
اولین باد پاییزی و لباس های گرمی که مامان آرتین خان ذوق داره اونا رو هرچه زودتر تن پسملش کنه!
سما جونم سلام عزیزم. مرسی از پیشنهادهای خوبت گلم. دیگه این18 روز باقی مونده رو باید یه جوری سر خودمو گرم کنم. اسم پسر گلت خیلی قشنگ و معنی داره عزیزم ایشالله بعدها خودشم به اسمش افتخار میکنه و همچنین به مامان و بابای خوبی مثل شماها که اینقدر حتی اسم براشون مهمه گلم. میبوسمت.
عزیزم این روزها هم میگذره و اون موقع دلت واسه نی نی ای که تو شکمت بوده تنگ میشه
عیب نداره من اسم پسرم رو میذارم برسااااااااااااام :)
سما جون چه جالب ماهم پونک هستیم البته یه خورده بالاتر از میدون پونک، بعد از نیایش. خیلی خوشحال میشم ببینمت و نی نی هامون باهم دوست شن عزیزم
سلام مامان ارتین ممنون به وبم سر زدی حتما به توصیه هات گوش میکنم ارتین گل رو از طرف من ببوس ....راستی من اصلا تو بارداریم هیچی حوس نکردم
بابا خوش تیپ
مامان خوش تیپ
معلومه که باید بچه هم این قدر خوش تیپ بشه دددددیگه