آرتین خان خان ایران

آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت

آرتین خان خان ایران

آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت

طراحی وبلاگ آرتین خان با اعمال شاقه!!

دیروز بهمن شب‌کار بود و خاله نانا اومد تا ما تنها نباشیم.

بی‌خوابی زده بود به سرم و آرتین هم خوابیده بود و اینترنت هم مثل برق می‌تازید و بهترین زمان واسه شب‌نشینی من و وبلاگم بود که ...

به دلیل ذیق وقت تیتروار عرض میکنم:

 

بیدار شدن آرتین خان و گریه کردن ایشون هر نیم ساعت یکبار (از خواب پریدن نانا)

پریدن من از روی سر خاله نانا برای رسیدن به آرتین خان (از خواب پریدن نانا)

پیدا شدن یه سوسک گرامی در اتاق خواب و داد زدن من و کمک طلبیدن از نانا (از خواب پریدن نانا)

پیدا کردن لباس گرم از بین چند تا کیسه و خش خش کیسه‌ها (از خواب پریدن نانا)

گیر کردن پای بنده به پتوی خاله نانا و پرت شدن بنده کف سالن (از خواب پریدن نانا)

ضربه مهیب روزنامه بر روی میز به جهت هدف قرار دادن یک عدد پشه! (از خواب پریدن نانا)

افتادن در قوری٬ کف آشپزخانه هنگام جور کردن بساط شب‌نشینی (از خواب پریدن نانا)

خوردن دست بنده به اشتباه به کنترل تلویزیون و روشن شدنش و صدایی مهیب با ووولووومه 25!!!! (از خواب پریدن نانا)

و در نهایت کلیک‌های بنده پشت سر هم در حین هنگ کردن کامپیوتر

و

و

تو حال خودم بودم که یه نگاه به نانا کردم و روم رو به سمت کامپیوتر برگردوندم٬ یهو ترسیدم دوباره نانا رو دیدم٬ قلبم داشت از جا کنده میشد٬ نانا نشسته بود٬ با کلافگی هرچه تمام تر به من ذل زده بود و منم برای اولین‌بار جلوی ناناجون دست و پامو گم کردم و گفتم نانا میخوای بخوابی؟؟؟؟؟؟؟ و چون جوابی در مقابل سوال احمقانه‌ام نشنیدم و از نگاه‌های خیره نانا حسابی ترسیده بودم سریع بساط رو جمع و جور کردم و محل رو ترک کردم!!

وقتی یاد اون شب میافتم هنوز هم که هنوزه قلبم تند تند میتپه!!

نظرات 4 + ارسال نظر
خاله نانا 1389/08/09 ساعت 09:44 ق.ظ

جیگرتوووووو

اگه ساعت هاش هم ذکر میکردی بهتر بووووودا :))))

چشم به زودی ویرایش میکنم

خاله نانا 1389/08/17 ساعت 09:07 ق.ظ http://samooli.blogsky.com

ما تاپیک جدید میخوایم یالا

چشم به روی چشمم
به زودی
راستش این روزها درگیر خاطره نوشتن اولین روز آزمایش و سونوگرافی بودم اما اینو میتوونین توی اولین تاپیک. یعنی باید به پایین ترین قسمت وبلاگم مراجعه کنید و به خاطر مرتب کردن وبلاگم کمی سرم گرم بود

سلام سمانه جون .وبلاگ تون خیلی قشنگه و خیلی با حوصله نوشته شده قندتم خیلی نازه.راستی کلی به ماجرای خواب شیرین نانا در خلوتم خندیدم

نانا 1390/03/29 ساعت 11:00 ق.ظ http://SAMOOLI.BLOGSKY.COM

وای سما عجب شبی بووود


کلی خندیدم


خیلی خوبه که مینویسی :********

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد