آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت
درباره من
رتین خان خان ایران در تاریخ 1389/4/8 در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به این دنیا و دنیای قلب ما گذاشت و از آن پس من که سماشم و مامانشم و فداشمیشم خاطرات این گل پسر رو ثبت میکنم تا روزهای قشنگ با او بودن برای همیشه باقی بماند.
ادامه...
آخ آخ که من بخورم این آرتین خان ام را والا سما جون منم نمیخواستم پستونکیش کنم . وقتی ۱۸ روزش بود ختنه اش کردیم و دکتری که ختنه کرد گفت باید ژستونک با خودتون بیارید . از اون به بعد هم دادیم !!!!! البته کلا پستونکی نیست زیاد . دوست داره دربیاره و نگاهش کنه . بیشتر هم بندش را میخوره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! این پستونکه هم وقتی میفته از دوطرف درش بسته میشه و به زمین نمیماله دیگه . هر چند که استفاده نشد . راستی سما جون این دو تا پسر خیلی کاراشون شبیه هم هست . تیر ماهی هستن اینجوریه یا شانسیه ؟؟؟ من و تو هم توی این که شوهرهامون شب کاری دارن مثل هم هستیم . البته شوهر من هر ۳ روز یک بار شب کاری داره .شباهت دیگه نبود ؟ خریداریم !!
آره راست میگی خیلی کارهاشون شبیه هم هست شب کاری شوهرهامون هم خیلی جالبه البته بهمن یک هفته کامل شب کاری داره اشکال نداره بستونک هم چیز بدی نیست کمک حال مامان هاست الهی ... بندش رو میخوره؟؟ جیگرشو ... نازی
سلام خوبی من مامان آریانا هستم چه وبلاگ خوبی داری ان شاءالله همین طور ادامه بدی و مثل من نباشی که وسط راه یهووووووو جا بزنی من هنوز آریانا رو پیش خودم می خوابونم خیلی هم از این کار بدم میاد هنوز نمی دونم چیکار کنم اگه راهی پیدا کردی به منم خبر بده گلم
عزیزم اریانا چند وقتشه حیفه حتما وبلاگش رو دوباره راه بنداز والا من دیشب برای اولین بار تو تخت خودش خوابوندم طفلکی فقط به خاطر شیر خوردن هر دو ساعت یکبار بیدار میشد تازه فهمیدم که میشه تو هم امتحان کن به خودم قول دادم که یک هفته این کارو ادامه بدم تا بالاخره موفق بشم آخه میدونم که اگه بزرگ تر بشه کار خیلی سخت تر میشه
حالا واسه من تایید نظرات فعال میکنی؟؟؟ بدم پدر پدر پدر سوختتو در بیارن؟ بدم آویزونت کنن؟
پدر سوخته!!!
این زبونت منو ک.ش.ت.ه ...
آخه عزیز دلم یه پدر سوخته ای از روی محبت زیادی!!! هی کامنت هایی با محتوای عشقولانه!!! و البته مودبانه!!! میذاشت که مجبور شدم با گذاشتن تایید نظرات.الطاف ایشان را برای خودم به صورت خصوصی سیو کنم!!!!
عجب پدر سوخته هایی پیدا میشن ها .... حیف که وبلاگ نداشت وگرنه میدادم گوووشش رو ببرن
آخ آخ که من بخورم این آرتین خان ام را
والا سما جون منم نمیخواستم پستونکیش کنم . وقتی ۱۸ روزش بود ختنه اش کردیم و دکتری که ختنه کرد گفت باید ژستونک با خودتون بیارید . از اون به بعد هم دادیم !!!!! البته کلا پستونکی نیست زیاد . دوست داره دربیاره و نگاهش کنه . بیشتر هم بندش را میخوره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! این پستونکه هم وقتی میفته از دوطرف درش بسته میشه و به زمین نمیماله دیگه . هر چند که استفاده نشد .
راستی سما جون این دو تا پسر خیلی کاراشون شبیه هم هست . تیر ماهی هستن اینجوریه یا شانسیه ؟؟؟ من و تو هم توی این که شوهرهامون شب کاری دارن مثل هم هستیم . البته شوهر من هر ۳ روز یک بار شب کاری داره .شباهت دیگه نبود ؟ خریداریم !!
آره راست میگی خیلی کارهاشون شبیه هم هست
شب کاری شوهرهامون هم خیلی جالبه البته بهمن یک هفته کامل شب کاری داره
اشکال نداره بستونک هم چیز بدی نیست کمک حال مامان هاست
الهی ... بندش رو میخوره؟؟ جیگرشو ... نازی
قربوووونش برم که هنوز هیچی نشده میخواد پاشه راه بیفته
مرسی ناناجونمون
سلام خوبی من مامان آریانا هستم چه وبلاگ خوبی داری ان شاءالله همین طور ادامه بدی و مثل من نباشی که وسط راه یهووووووو جا بزنی من هنوز آریانا رو پیش خودم می خوابونم خیلی هم از این کار بدم میاد هنوز نمی دونم چیکار کنم اگه راهی پیدا کردی به منم خبر بده گلم
عزیزم اریانا چند وقتشه
حیفه حتما وبلاگش رو دوباره راه بنداز
والا من دیشب برای اولین بار تو تخت خودش خوابوندم
طفلکی فقط به خاطر شیر خوردن هر دو ساعت یکبار بیدار میشد
تازه فهمیدم که میشه
تو هم امتحان کن
به خودم قول دادم که یک هفته این کارو ادامه بدم تا بالاخره موفق بشم آخه میدونم که اگه بزرگ تر بشه کار خیلی سخت تر میشه
حالا واسه من تایید نظرات فعال میکنی؟؟؟
بدم پدر پدر پدر سوختتو در بیارن؟
بدم آویزونت کنن؟
پدر سوخته!!!
این زبونت منو ک.ش.ت.ه ...
آخه عزیز دلم یه پدر سوخته ای از روی محبت زیادی!!! هی کامنت هایی با محتوای عشقولانه!!! و البته مودبانه!!! میذاشت که مجبور شدم با گذاشتن تایید نظرات.الطاف ایشان را برای خودم به صورت خصوصی سیو کنم!!!!
عجب پدر سوخته هایی پیدا میشن ها ....
حیف که وبلاگ نداشت وگرنه میدادم گوووشش رو ببرن
جذذذذذبه رو حال میکنی؟؟؟
خاله جون تو بزرگ بشی چی میشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راستی لازم به ذکر است نبینم وقتی زبون باز کردی به دوستای مامانت بگی خاله هااااااا
تو فقط یه خاله داری اونم اسمش ناناست
افتاد؟؟؟؟خاله نانا
به روی چشمم عزیز دلم