آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت
آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت
پسرم، زیباترین اتفاق زندگی من
حالا که اون قدر بزرگ شدی که میتونی حرفای دل مامانی رو بشنوی...
حالا که یاد گرفتی به زبان مادری بنویسی و بخونی...
حالا که تونستیم قشنگیای دنیا رو کنار هم تجربه کنیم
می خوام جهان کودکیاتو با کمک یک دوست بی نظیر بهت نشون بدم
اسم این رفیق واقعی بلاگ اسکای هست
نمی دونی چقدر برای این لحظه، لحظه شماری کردم.
می خوام بهت نشون بدم مامانی خیلی وقته باهات حرف میزنه.
از زمانی که تو شکمم بودی.
پسرم، نمیگم شب ها به خاطرت تا صبح بیدار موندم.
نمیخوام بگم بی خوابی کشیدم.
نه!
این بی انصافیه...
می خوام ازت تشکر کنم بابت اون شبهایی که بیدار میشدی و با صدای گرم گریه هات و با دستهای کوچولو و لطیفت بدنم رو لمس می کردی و بهم می فهموندی مامان سما، تو دیگه مامان شدی باید ازم مراقبت کنی!
ازت ممنونم
بابت این حس زیبایی که بهم بخشیدی
حس بی همتای مادر بودن
دنیای من، این وبلاگ رو در تاریخ هشتم تیر ماه هزار و چهارصد خورشیدی، زمانی که یازدهمین تابستان زندگی ات را آغاز میکنی، تقدیمت میکنم.
پس از آن هر چه قلب کوچکت میگوید در آن بنویس
دوستدارت مامان سما
یعنی چی؟؟ یعنی از اونم موقع به بعد آرتین خان خودش این وبلاگو می نویسه؟؟؟؟