بعد از یک غیبت کبری. مجالی یافتیم تا به واسطه این تکنولوجی عزیز و دوست داشتنی (موبایل) دور از چشم آرتین خان با یک ماه تاخیر آپ جدیدی داشته باشیم چرا که گل پسری ما علاقه وافری به لپ تاپ پیدا کرده و تا چشم ایشون به صورت مبارک می افته هم آسایش رو از خودش و هم از ما میگیره
بریم سر اصل مطلب:
آرتین عسل توی این مدت خیلی تغییرات داشته کلمات نامفهومش تبدیل شده به جملات نامفهوم اما سلام و دالی و رفت و افتاد و به به و چند تا کلمه دیگه رو هم به طور واضح بیان میکنه
2 هفته دیگه واکسن 18 ماهگی داره و من حسابی نگرانم
از نظر غذایی بستنی و زله و چوب شور رو خیلی دوست داره اما هیچ علاقه ای به شام و نهار نداره
بابا بهمن به مناسبت پایان 17 ماهگی آرتین خان براش یه خرگوش گرفت و اینم عکس هاش (البته خرگوش خوشگله توی قفس و توی حمام خانه ما در تبعید به سر میبره و روزی 2 بار میارمش بیرون و آرتین خان بازی میکنه و سپس آرتین خان دوش میگیره و خرگوش خان دوباره میره تو قفسش)
یک هفته ای میشه که بدجوری علاقه به پول!!!! پیدا کرده!!!
به طور باورنکردنی ای پولکی شده و بابا بهمن جرات نداره دست به جیب بشه گرچه بابا بهمن از علاقه آرتین خان استقبال میکنه و ظرف یک هفته حسابی قلکش رو صفا داده اما نمیدونستم تا این اندازه و از این سن!!! شاید هم به خاطر این باشه که از قدیم گفتن پسر تیرماهی اقتصادیه!!!
پسر مامانی علاقه زیادی به کفش پیدا کرده. حالا چه کفش من باشه یا کفش بهمن یا کفش عروسکش!!!!! حالا بقیه رو میشه به پاش کرد اما کفش عروسکش مصیبتیه که اگه شازده بهش گیر بده ول کن نیست!
از دیگر علایق جیگرطلا آب بازی تو سرویس بهداشتیه اینم یه نمونه ش که هم خودش رو خیس میکنه هم پادری رو و البته هم منو. حالا رفتن به این مکان بازی یک طرف برگشتنمون وامصیبتا .....
راستی تا یادم نرفته بگم که چند روز پیش در کمال ناباوری رفت سر یخچال و به دو قالب کره دستبرد زد به طوری که تا من برسم نصف هر کدوم از قالب ها رو نوش جان کرده بود
بالاخره تلسم شکسته شد و بعد از ۲۰ روز وقت کردیم دور از چشم آرتین خان سراغ کامپیوتر بیایم
این روزها آرتین خان بدجوری تمام وقتم رو مال خودش کرده و همش دوست داره باهاش بازی کنیم و لحظه ای از شیطنت غافل نشیم
عسل دلم آرتین خان علاقه زیادی به انار بیدا کرده و به هر چی که برسه میگه (تدعه)!
بفرمایید انار
دیروز به مناسبت پایان ۱۶ماهگی آرتین خان رفتیم بوستان و عالیجناب یه دل سیر توی خانه بازی. بازی کردن و در آخر هم یه جفت کفش خزدار و یه MP3 Player (تا شاید کمی تا قسمتی دست از سر گوشی هامون برداره) براشون خریدیم و ساعت ۱۰ و نیم برگشتیم ... که دیدیم بللله دزد گرامی شیشه ماشین رو شکوندن و کیف بابا بهمن رو با بساط داخلش به تاراج بردن!!! حالا بابا بهمن میگه مدارک داخلش مهم نیست پول مبارک مهم نیست اما کاش کتاب هامو نبرده بودن!!!!!!!!
هفته گذشته فرصتی دست داد تا سفری دو روزه به شمال داشته باشیم
اینم آرتین خان به همراه فاطمه (دخترعمو) و امیررضا (پسرعمه)
اینم آرتین خان خونه عمه مرجان که از دیدن کلی مرغ و خروس ذوق زده شده
چند هفته بیش فرصتی دست داد تا یه سری به خونه قدیمی مامان بزرگ (مامان سما) بزنیم
یاد قدیما یاد بچگی ها یاد بازی تو این حیاط بخیر ...
چند سالیه که این خونه قدیمی به حال خودش رها شده و کسی نه همت ترمیمش رو داره و نه دل فروختنشو
فقط گه گاهی کسی وقت کنه میره و به گلدونا یه آبی میده و باز این خونه با خاطراتش تنها میمونه
اینم عکس بابابزرگ (مامان سما) که چهارسالی میشه از بیشمون رفته و این اولین باریه که آرتین خان بابابزرگمو میبینه ... روحش شادبابا قبول دارم ... منم بهش گفتم
هر چی گفتم آرتین خان دم در بده ... اما چه کنم که سرامیک های اینجا رو برای ماشین بازی به بقیه نقاط منزل ترجیح میدن!!
مامان سما فدای اون انگشت اشاره ات که اشاره کردی به گربه تنبلی که زیر ماشین تو کوچه مون نشسته و یه لحظه نمیاد بیرون تو باهاش بازی کنی
روز کودک بر آرتین خان و تمام دوستان کوچولوش مبارک
دیروز رفتیم دومین نمایشگاه غنچه های شهر که مربوط به شهرداری بود و توی بارک گفتگو برگزار شده بود
به نظرم نسبت به نمایشگاه کودک (خیابون حجاب) بزرگ تر و تمیزتر و متنوع تر بود
اینم غرفه شیربگاه که نوشیدنی جدیدش چندان خوشمزه نبود (شیر و مخلوطی از میوه ها)
شما بیابید آرتین خان رو ...
کلی آدمک های بامزه از اون بزرگ بزرگ ها هم بود که به خاطر غفلت بابا بهمن آرتین خان با یکیشون به تنهایی فیس تو فیس شد و بدجوری ترسید و جیغ هولناکی تمام نمایشگاه رو در برگرفت و از آن بس جرات نداشتیم سمتشون بریم!!!
راستی آرتین خان و بابا بهمن بدجوری خودشون رو با بستنی های مجانی کاله و دنینوها سیر کردن!!!
اینم خریدهای آرتین خان که یک دل نه عاشق رطوبت سازش شد و تا نیمه های شب بیدار بودیم تا آقا بشینن و بخار این دستگاه رو فوت کنند و برای خودشون دست بزنن!!!
اون احتیاطت رو قربون که با تفکر خاصی از روی رقص نورها رد میشی!!!
در آخر نمایی از آرتین خان و اولین عینک دودیش رو گذاشتم که نمیدونم چرا جیگرطلای مامان وقتی عینک میزنه لبهاشو غنچه میکنه و سرشو میگیره بالا!!!