15 بهمن 1388
اولین سونوگرافی٬ تعیین جنسیت٬ اولین هدیه از خاله نانا
من و بهمن و نینی نازم در 17 هفتگی و 3 روزگی دوران بارداری برای اولینبار رفتیم سونوگرافی٬ سونوگرافی سامان٬ دکتر شهناز آقافرجاله٬تو بلوار کشاورز.
من و بهمن چشمامون به مانیتور بود و خانم دکتر هم با دقت تمام٬ وضعیت جنین رو بررسی میکرد و باحوصله برامون توضیح میداد.
ضربان قلب: 147 بیپیام. وزن: 230 گرم
اولین چیزی که گفت این بود که میدونید که نینی پسره؟
من و بهمن باهم گفتیم نه٬ اون روز بود که فهمیدم پشت تمام حرفهای بهمن که میگفت فرقی نداره نینی دختر باشه یا پسر٬ چه احساسی نهفته است و چه ذوقی برای پسرش کرده!!
سریع به خاله نانا اس زدم که:
خاله نانا٬ من پسرم!!
اونم کلی ذوق کرد و وقتی بعد از سونوگرافی یه راست رفتیم خونه مامان نسرین
خاله نانا براش یه ماشین حرفهای آبی گرفته بود
----------------------------------------------------------------------
24 آبان 1388
اولین آزمایش٬ لونه کردن فرشته آسمونی٬ اولین هدیه از مامان نسرین
10 روزی میشد که فوقالعاده بیحال و بیحوصله بودم و کمی هم سرگیجه به سراغم اومده بود٬ فکر میکردم فشارم پایین افتاده و به همین خاطر با مامان نسرین رفتیم دکتر٬ ازش خواستم برام سرم بنویسه که با مهربونی گفت اول برو یه آزمایش کوچولو بده و بعد ... با فکر اینکه آخه این کار چه فایدهای داره با نسرین رفتیم آزمایشگاه.
آزمایش دادم و تو اتاق انتظار٬ منتظر جواب نشستیم. با وجود اینکه هوا انقدر که من احساس میکردم سرد نبود اما باد سردی که از لای در ورودی به اتاق انتظار سرک میکشید بدجوری اذیتم میکرد طوری که انگشتهای پام یخ بسته بودن و دستهام رو زیر بغلم چپونده بودم تا یه کمی آروم بگیرم. هنوز عکسهای سه بعدی جنین که روی دیوار زده بودن یادمه.
دوست داشتم یه تخت پیدا میکردم و دراز میکشیدم. سرم رو روی شونه مامان نسرین گذاشتم و به خانوم منشیای که پشت پیشخون٬ آزمایشهارو تو سیستم وارد میکرد ذل زده بودم.
20 دقیقه خیلی برام طولانی شد اما بالاخره خانوم منشی اسمم رو صدا کرد و حین آماده کردن برگه آزمایش٬ لبخند ژکوندی بهم زد و گفت مبارکه. عین این بچهها یه نگاهی به نسرین انداختم و مامان لبخندی زد و گفت جواب مثبته؟
گفت بله و منم چشمام چهار تا شد٬ یعنی چی؟ مثبته یعنی چی؟ یعنی من دارم مامان میشم؟
گل از گلم شکفت!! تمام سرمای وجودم تبدیل به حرارت شد و مامان نسرین به خانوم منشی شیرینی داد و آزمایش رو نشون خانوم دکتر دادیم (Result 2084) و اونم یه لیست که شامل کلی نکتههای مهم بود بهم داد و یه طومار هم آزمایش نوشت.
نسرین رفت داروهامو بگیره که با یه سورپرایز برگشت و یه پستونک خوشگل بهم داد که وقتی ازش گرفتم پریدم بغلش و محکم ماچش کردم و دو تاییمون از خوشحالی گریهمون گرفت. حالا هر کی ندونه فکر میکنه که سالها منتظر نینی مونده بودیم!!! سریع به بهمن زنگ زدم و اونم حسابی خوشحال شد و گفت یادت نره مامان اینا رو مهمون کنی و بعدش یه راست رفتیم رستوران.
البته
یه چیزی رو بگم که ... من حتی تو دوران مجردیم عاشق بچهها بودم حتی شاید باورتون
نشه اما 2 ماه بعد از ازدواجم وقتی با بهمن رفته بودیم واسه عید خرید کنیم٬ یواشکی
2 تا لباس نوزادی خریده بودم.
خاله قررربونت بره که این قدر نااااااااااازی


اوف شدی خاله؟؟؟
_____8888888888____________________
____888888888888888_________________
__888888822222228888________________
_88888822222222288888_______________
888888222222222228888822228888______
888882222222222222288222222222888___
8888822222222222222222222222222288__
_8888822222222222222222222222222_88_
__88888222222222222222222222222__888
___888822222222222222222222222___888
____8888222222222222222222222____888
_____8888222222222222222222_____888_
______8882222222222222222_____8888__
_______888822222222222______888888__
________8888882222______88888888____
_________888888_____888888888_______
__________88888888888888____________
___________8888888888_______________
____________8888888_________________
_____________88888__________________
______________888___________________
_______________8____________________