پسر خوشگلم 720 روز گذشت و تو روز به روز ماشالا بزرگ تر میشی و شیرین تر و شیطون تر!!
مامان سما به قربون بازی کردنت
آرتین عزیزم نمیدونم من باید از شما معذرت بخوام که نتونستم بیام پای کامپیوتر یا شما از من! چرا که دیگه لحظه ای آروم و قرار نداری و همش در پی بازی هستی و دیگه مثل قدیم ندیم ها نمیشه سرت رو با چیزی گرم کرد و جیم فنگ شد
آرتین جونم این روزها بیشتر کلمات رو میگی اما توی جمله بندی عشقی کار میکنی اگر هم نخوای حرفی رو بزنی هیچ رقمه کنار نمیای
لوس بازی و سر به سر گذاشتن رو خوب واردی
مولتی ویتامینت رو هم 2 ماهی میشه نمیخوری و با اجازه آقای دکتر کنار گذاشته شده
عاشق بیرون و پارکی مثل همه بچه ها
دستشویی خوب میری و منو از پیفی خوب مطلع میکنی اما سر جیشی زیاد حوصله به خرج نمیدی و وقتی کارت تموم میشه خبرم میکنی در هر حال همچنان دایپر میشی. البته منم چندان اصراری برای از پوشک گرفتن شما ندارم.
عاشق نقاشی هستی و البته عاشق زمانی که ازت غافل بشیم و در و دیوار رو صفا بدی
عسل مامان بدجوری درگیر درس و مشق دانشگاش شده!!
فقط نمیدونم چرا بینی مبارک ایشون به این حال و روز افتاده!!
چند هفته پیش رفتیم پارک مادران. اینم آرتین خان بنده که حسابی گرسنه اش شده بود. وای که هر وقت این عکس رو میبینم دلم برای صبحانه تو هوای آزاد تنگ میشه
اینم کن سولقان (کوهسار) که آرتین خان کلی با اردک ها حال کرد و باز هم مامان سما فدای اون جدیت در خوردن هندوانه که منم مثل خودت خیلی دوست دارم. تابستون و فقط هندونه ...
آرتین خان و یه نموره انتظار
روز کودک بر آرتین خان و تمام دوستان کوچولوش مبارک
دیروز رفتیم دومین نمایشگاه غنچه های شهر که مربوط به شهرداری بود و توی بارک گفتگو برگزار شده بود
به نظرم نسبت به نمایشگاه کودک (خیابون حجاب) بزرگ تر و تمیزتر و متنوع تر بود
اینم غرفه شیربگاه که نوشیدنی جدیدش چندان خوشمزه نبود (شیر و مخلوطی از میوه ها)
شما بیابید آرتین خان رو ...
کلی آدمک های بامزه از اون بزرگ بزرگ ها هم بود که به خاطر غفلت بابا بهمن آرتین خان با یکیشون به تنهایی فیس تو فیس شد و بدجوری ترسید و جیغ هولناکی تمام نمایشگاه رو در برگرفت و از آن بس جرات نداشتیم سمتشون بریم!!!
راستی آرتین خان و بابا بهمن بدجوری خودشون رو با بستنی های مجانی کاله و دنینوها سیر کردن!!!
اینم خریدهای آرتین خان که یک دل نه عاشق رطوبت سازش شد و تا نیمه های شب بیدار بودیم تا آقا بشینن و بخار این دستگاه رو فوت کنند و برای خودشون دست بزنن!!!
اون احتیاطت رو قربون که با تفکر خاصی از روی رقص نورها رد میشی!!!
در آخر نمایی از آرتین خان و اولین عینک دودیش رو گذاشتم که نمیدونم چرا جیگرطلای مامان وقتی عینک میزنه لبهاشو غنچه میکنه و سرشو میگیره بالا!!!
مجرای اشکی چشم چپ آرتین خان از بدو تولد انسداد داشت (راه
خروجی اشک به سمت بینی بسته بود) حدود یک سال با قطره استریل چشمی و ماساژ دادن
باز نشد و در آخر به توصیه 2-3 تا دکتر تصمیم گرفتیم سونداژ کنیم.
این روزها این مساله خیلی در کودکان اتفاق می افته اما کمتر کسی ماجراش رو یادداشت میکنه. به همین دلیل هم برای خودم و هم برای دوستان عزیزم کامل مینویسم که جای سوالی باقی نمونه:
20 شهریور آرتین خان رو بردیم کلینیک فوق تخصصی رازی توی بلوار کشاورز و دکتر فوق تخصص چشم کودکان به نام دکتر طباطبایی عملش کرد.
متاسفانه چون آرتین خان ناشتا نبود مجبور شدیم 4 ساعتی رو معطلی بکشیم و همین مساله آرتین و البته من رو خیلی اذیت کرد. بعد از پرونده سازی رفتیم برای بستری. یه اتاق با تم کودکانه. آرتین خان گان رو پوشید و یک ربع به 11 صبح عازم اتاق عمل شد (فداش بشم الهی که وقتی رفت قلب من رو هم از جا کند و با خودش برد. همش گریه میکردم) 10 دقیقه بعدش آوردنش بیرون. چیزی که منو بسیار بسیار خوشحال کرد این بود که بیهوشی آرتین 7 دقیقه بیشتر طول نکشیده بود و با گاز بود یعنی نیازی به سرم نداشت. وقتی عمل تموم شد آرتین خان کاملا به هوش بود و خداروشکر اصلا بی هوشی آرتین خان رو ندیدم. یک ربع بعدش بهش آب دادم و بعدش هم شیر خورد. فقط چون یه کمی گیج بود گریه میکرد.
هزار بار خدارو شکر کردم و
هزار بار قربون صدقه پسر نازم رفتم و
هزار بار فدای اون آب بینی ش!!! شدم آخه قبلنا هیچ وقت از بینی
چپ آرتین جونم اشکش در نمی اومد.
تمام دلهره و نگرانیم تبدیل به شادی و خوشحالی شده بود و از
عمل عزیزکم هم بسیار راضی. ساعت 11 و نیم اومدیم خونه. دکتر سفالکسین داد و قطره
استریل کلوبیوتیک و بتازونیت که کارم در اومده بود هر ساعت یکیش رو باید به آرتین
میدادم (شب تا صبح خواب نداشتم!!) ضمنا دکتر
توصیه کرد برای استریل چشم هرگز از چایی به خاطر املاحش استفاده نکنین. داروهای
آرتین خان بعد از یک هفته تموم شد و دیگه حالا همه چی میزون میزونه و برای اینکه
جای سوالی نمونه بگم که حدود 150 تومان هم هزینه اش شد که بیمه تکمیلی زحمتش رو
کشید!
اینم شماره و آدرس دکتر چشم آرتین خان:
دکتر سیدضیاالدین طباطبایی محمدی (جراح و متخصص بیماری های چشم و فوق تخصص جراحی پلاستیک و مجاری اشکی دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران) تلفن: 88764042 - 88766747 آدرس: سهروردی شمالی.بالاتر از عباس آباد. نرسیده به آپادانا. کوچه نقدی. ساختمان پزشکان سهروردی
از اونجایی که خوردن و آشامیدن آرتین خان به یک معضل تبدیل شده
دگربار دست به دامن عروسک ایشون شدم و بالاخره موفق شدم
میدونین یعنی چی؟
من موفق شدم!!!!!!
بلللله
آرتین خان یک قاشق دهن من میذاشتن! یک قاشق به زمین می مالیدن! یک قاشق به عروسک میدادند! و در آخر یک قاشق خودشون میل میکردن .... خودشون ... آرتین خان رو میگم ها ...
این روزهای آرتین خان:
در کابینت ها رو باز میکنه ظرف ها رو بیرون میریزه میره میشینه رو در کابینت ها و هر چی روز کابینت هست رو برمیداره
وقتی سوار تاب میشه تا تا میگه
وقتی تاتی میکنه تا تا میگه
وقتی بهش میگم یک دو سه . سه رو میتونه بگه اما از اونجایی که کلا تو فرهنگ لغات آرتین خان حروفی به جز ت و د نیست سه رو میگه ته
بینی و گوشش رو میتونه نشون بده
میگم بوس کن اگه عشقش بکشه بوس میکنه
وقتی میگم چیزی رو میخوای یا نه سرش رو به علامت مثبت یا منفی تکون میده
دوباره یاد گرفته میگه ماما اما همچنان بابا رو نمیگه (نمیدونم چرا!!)
کافی ببریمش بیرون هر چی نی نی تو خیابون و فروشگاه باشه باید در دسترس ایشون قرار بگیره و گرنه جیغ و داد راه می اندازه
هیچ علاقه ای به لباس نداره تمام سعی خودش رو میکنه که هم شورت و هم بلوزش رو در بیاره و با پوشک تو خونه ولو باشه
علاقه شدیدی به مسواک پیدا کرده و به محض اینکه میبرمش دبلیوسی حتما باید یه مسواک به دستش بدم تا آروم بشه
موبایل بابا بهمن رو خراب کرده و بابا بهمن یه موبایل واسه خودش گرفته و نوکیا قبلیه شده اسباب بازی ایشون
ساعت خواب عزیزکم از ساعت 11 صبح به 7 صبح کاهش پیدا کرده
راستی آرتین مامان اولین کفش زندگیش رو هم به پا کرد
راستی سایت جدید نی نی وبلاگ به تازگی افتتاح شده
از مزیت هاش اینه که:
1- سن نی نی رو به طور اتوماتیک بالای وبلاگ درج میکنه
2- فقط و فقط مخصوص نی نی هاست و کار باهاش خیلی راحته
3- تنها با یک کلیک میشه تمام مطالب وبلاگ قدیمیتون رو به اون انتقال بدین
اینم آدرس جدید ما:
www.artin2010.niniweblog.com
به نظرتون از ۱۰۰ درصد چند درصد آرتین شبیه منه؟
این عکس رو گذاشتم که وقتی بزرگ شدی ببینی که دست هات در کنار دست مامانت چقدر کوچووولو بوده
اون کرییر رو خاله نانا خریده (دست شما درد نکنه)
اینم لباس هایی که سال گذشته با کلی عشق و امید دونه دونش رو برای نی نی نازم که اون موقع هنوز نمیدونستم دختره یا پسر بافتم