بالاخره تلسم شکسته شد و بعد از ۲۰ روز وقت کردیم دور از چشم آرتین خان سراغ کامپیوتر بیایم
این روزها آرتین خان بدجوری تمام وقتم رو مال خودش کرده و همش دوست داره باهاش بازی کنیم و لحظه ای از شیطنت غافل نشیم
عسل دلم آرتین خان علاقه زیادی به انار بیدا کرده و به هر چی که برسه میگه (تدعه)!
بفرمایید انار
دیروز به مناسبت پایان ۱۶ماهگی آرتین خان رفتیم بوستان و عالیجناب یه دل سیر توی خانه بازی. بازی کردن و در آخر هم یه جفت کفش خزدار و یه MP3 Player (تا شاید کمی تا قسمتی دست از سر گوشی هامون برداره) براشون خریدیم و ساعت ۱۰ و نیم برگشتیم ... که دیدیم بللله دزد گرامی شیشه ماشین رو شکوندن و کیف بابا بهمن رو با بساط داخلش به تاراج بردن!!! حالا بابا بهمن میگه مدارک داخلش مهم نیست پول مبارک مهم نیست اما کاش کتاب هامو نبرده بودن!!!!!!!!
هفته گذشته فرصتی دست داد تا سفری دو روزه به شمال داشته باشیم
اینم آرتین خان به همراه فاطمه (دخترعمو) و امیررضا (پسرعمه)
اینم آرتین خان خونه عمه مرجان که از دیدن کلی مرغ و خروس ذوق زده شده
چند هفته بیش فرصتی دست داد تا یه سری به خونه قدیمی مامان بزرگ (مامان سما) بزنیم
یاد قدیما یاد بچگی ها یاد بازی تو این حیاط بخیر ...
چند سالیه که این خونه قدیمی به حال خودش رها شده و کسی نه همت ترمیمش رو داره و نه دل فروختنشو
فقط گه گاهی کسی وقت کنه میره و به گلدونا یه آبی میده و باز این خونه با خاطراتش تنها میمونه
اینم عکس بابابزرگ (مامان سما) که چهارسالی میشه از بیشمون رفته و این اولین باریه که آرتین خان بابابزرگمو میبینه ... روحش شاد