یه پسر دارم جیگر طلا٬ اسمش چیه؟ آرتین بلا
راستش رو بخواین از روزهای اول دوران بارداری عاشق اسم برسام شدم٬ به معنی آتش بزرگ و نام یکی از سرداران ایرانی بود. به 2 دلیل خوشم اومده بود اول اینکه تلفیقی از اسم بهمن و سما بود و دوم اینکه اسمی اصیل و ایرانی بود.
اما بابا بهمن از اسم آرتین خوشش اومده بود که به معنی پاک و مقدس و هفتمین پادشاه ماد بود.
تا روزهای آخر همچنان اسم پسر ما بلاتکلیف بود
تا اینکه یه روز تو فرهنگ لغت دهخدا٬ برسام رو پهلودرد معنی شده یافتم!! خیلی
عصبانی شدم و نمیخواستم قبول کنم که دهخدا چنین معنی مزخرفی براش نوشته بود و کلی
ازش گلهمند شدم و یه چیزهایی هم بهش گفتم که بماند ... همین باعث شد که نسبت به
این اسم دل چرکین بشم
و
به انتخاب بابا بهمن اسم پسرمون رو گذاشتیم آرتین
خان
دوستت دارم آرتین جونم تو پادشاه من و بهمنی
-------------------------------------
ویارهای مامان سما و طفلکی بابا بهمن
3
ماه اول به صورت دیوانه کننده ای :گوجه
خیار آبغوره!!
3
ماه اول به صورت کلافه کننده ای:
زهرمار شدن دهان بنده اونم از شب تا صبح که مجبور بودم تا صبح آدامس بجوم و با
اجازه همگی حضار محترم٬ چسبیدن آدامس به مو و البته پتو!!!! (پیش خودمون بمونه چرا
که بعد از یک سال باز هم روم نمیشه به بعضی ها بگم)
بعد
از 3 ماه تا پایان 9 ماهگی به صورت تنبل گونه: درست کردن نهار بنده توسط بابا بهمن٬ خریدن و آب گرفتن پرتقال
به صورت مسوولیت روزانه. بردن مامان سما به خرید به جهت بالا بردن روحیه مامان سما
توسط بابا بهمن. لذت پوشیدن لباسهای گل و گشاد بابا بهمن.
بعد
از 3 ماه تا پایان 9 ماهگی به صورت مجنون وار: توت فرنگی تا کوبیدن و رفتن به بازار تجریش و 3 تا دونه 4000
تومان خریدن بابا بهمن و تموم شدن باک بنزین و تکرار این شرایط در وسط فصل زمستان!
حساس
شدن بنده به تیک تیک ساعت دیواری.
اختیار
تام داشتن تخت خواب به اختصاص من و پسرم.
روشن
گذاشتن چراغ سالن به اجبار٬ بالای سر بابا بهمن٬ تا من و پسرم راحت بخوابیم چرا که
چراغ خواب رو دوست نداشتیم. خوب چیه زور داریم٬ زور میگیم ... چه قبلش چه بعدش
شعر که سهله

براش رمان مینویسم
دوستت دارم آرتین بلا