امروز خاله نانا اومده بود به من و آرتین سر بزنه.
آرتین رو شستم و نیم ساعتی بازش گذاشتم تا یه کمی بدون پوشک حال کنه٬ خداییش انقدر میخنده و خوشحاله که دلم نمیاد پوشکش کنم.
خاله نانا کنارش نشست و منم فرصت رو غنیمت دونستم و رفتم سراغ ظرف شستن.
یه صدای خیلی خیلی آروم میگفت سما٬ بیا.
منم فکر کردم اتفاق مهمی نیافتاده و با حوصله دستامو شستم و خشک کردم و رفتم تو اتاق.
دیدم ب.ل.ه٬ خاله نانا با چهرهای خسته ولی با
حوصله گوشههای دشک آرتین رو بالا گرفته و هیچی نمیگه! گفتم چی شده٬ گفت هیچی انگار یه کمی پیف کرده٬
ب.ل.ه درست بود آرتین خان ج.ی.ش زده بود. وای که کاش بودین و قیافه نانا رو میدیدین٬ قربونش برم که ما رو خیلی دوست
داره ... خداییش بعد از یک روز کاری و خسته کننده میاد دیدن من و آرتین و واقعا تو این شرایط جای بس تقدیر داره ... دوستت داریم سمانه جوووووونمون
مرسی سما جون که به وبلاگ آرتین من سر زدی
آرتین نازت رو بجای من ببوس
ایشالله نامدار و سلامت باشه همیشه عزیزم