آرتین خان خان ایران

آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت

آرتین خان خان ایران

آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت

آرتین خان و شرک خان


فقط آرتین خان یه کوچولو از شرک خان کوچولوتره


http://artin1389.persiangig.com/sherekartin.jpg


مکان: شهرک آتی شهر ته اتوبان همت

ماشینهای آرتین خان مرز ۲۰ رو رد کردن/ علاقه به گربه

بابا قبول دارم ... منم بهش گفتم

هر چی گفتم آرتین خان دم در بده ... اما چه کنم که سرامیک های اینجا رو برای ماشین بازی به بقیه نقاط منزل ترجیح میدن!!


http://artin1389.persiangig.com/artinmashinhash.jpg


مامان سما فدای اون انگشت اشاره ات که اشاره کردی به گربه تنبلی که زیر ماشین تو کوچه مون نشسته و یه لحظه نمیاد بیرون تو باهاش بازی کنی


http://artin1389.persiangig.com/artingorbe.jpg

نمایشگاه غنچه های شهر/اولین عینک دودی

روز کودک بر آرتین خان و تمام دوستان کوچولوش مبارک


دیروز رفتیم دومین نمایشگاه غنچه های شهر که مربوط به شهرداری بود و توی بارک گفتگو برگزار شده بود

به نظرم نسبت به نمایشگاه کودک (خیابون حجاب) بزرگ تر و تمیزتر و متنوع تر بود 

اینم غرفه شیربگاه که نوشیدنی جدیدش چندان خوشمزه نبود (شیر و مخلوطی از میوه ها)

شما بیابید آرتین خان رو ...


http://artin1389.persiangig.com/4atin17790.jpg


کلی آدمک های بامزه از اون بزرگ بزرگ ها هم بود که به خاطر غفلت بابا بهمن آرتین خان با یکیشون به تنهایی فیس تو فیس شد و بدجوری ترسید و جیغ هولناکی تمام نمایشگاه رو در برگرفت و از آن بس جرات نداشتیم سمتشون بریم!!!

راستی آرتین خان و بابا بهمن بدجوری خودشون رو با بستنی های مجانی کاله و دنینوها سیر کردن!!!

اینم خریدهای آرتین خان که یک دل نه عاشق رطوبت سازش شد و تا نیمه های شب بیدار بودیم تا آقا بشینن و بخار این دستگاه رو فوت کنند و برای خودشون دست بزنن!!!


http://artin1389.persiangig.com/artin17790.jpg


اون احتیاطت رو قربون که با تفکر خاصی از روی رقص نورها رد میشی!!!


http://artin1389.persiangig.com/3atin17790.jpg


در آخر نمایی از آرتین خان و اولین عینک دودیش رو گذاشتم که نمیدونم چرا جیگرطلای مامان وقتی عینک میزنه لبهاشو غنچه میکنه و سرشو میگیره بالا!!!



http://artin1389.persiangig.com/2artin17790.jpg

پایان یک سال و سه ماهگی آرتین خان

با تموم شدن یک سال و سه ماهگی آرتین خان هر لحظه مثل گذشته خدای مهربون رو به خاطر اومدین این گل پسر به زندگیمون شکر میکنم

روزها پشت سر هم میان و میرن و هر روز بیشتر از دیروز برای این روزها دلم تنگ میشه

میدونم در آینده ای نه چندان دور دلم میخواد این روزها برگردن

آرتین جونم مدت هاست میخوام برات بنویسم که تو همه وجودمی همه زندگیمی همه اشتیاقمی همه دنیامی دنیایی که نمیشه اونو با هیچ چیز دیگه ای عوض کرد


مامان سما فدای اون کف پاهات که شلپ شلپ تند تند میدوی روی سرامیک ها و صداشون منو دیوونه میکنه. یعنی باور کنم این پاهای نازنین میخواد یه روزی بزرگ و بزرگ تر بشن و بوی پا بدن؟؟

مامان سما فدای اون دست های کوچولوت فدای اون انگشت اشاره ات که هنوز هم هنوزه راز مخروطی بودنشون رو نفهمیدم. فدای اون انگشت های نازت که تا صدای آهنگ میاد سعی میکنی بشکن بزنی اما حیف که صداشون در نمیاد!! میبوسم اون دست هاتو چرا که باورم نمیشه روزی این دستها میخواد دستهای یه مرد جوان باشه

مامان سما فدای اون صبرت بشه که هی دست و پا و سرت این ور و اون ور میخوره اما سریع به روی خودت نمیاری و به ادامه بازیت مشغول میشی

مامان سما فدای اون چشمای نازت که وقتی خودت رو میخوای لوس کنی با چشات عشوه بازی میکنی

مامان سما فدای اون صدای قشنگت بشه که چند روزیه یاد گرفتی به جای کلمات نامفهوم جمله های نامفهوم سر هم کنی و سروصدایی از خودت در بیاری که من خیلی دوستشون دارم

مامان سما فدای اون هوش و ذکاوتت که نمیشه هیچ رقمه گولت زد و حواست به همه چی هست

مامان سما فدای اون احساس قشنگت که وقتی بحثی میون دو نفر پیش میاد تو هم عصبانی میشی و صدات رو دو برابر اونا میکنی و اخم میکنی و داد میزنی و باز هم جملات نامفهوم

مامان سما فدای اون مهربونیت که میای و خودت رو میندازی تو بغلم و دستت رو دور گردنم حلقه میکنی و بوسم میکنی

مامان سما فدای اون پشتکارت بشه که هی این ظرف و ظروف رو میریزی وسط آشپزخونه و خسته هم نمیشی و هر چی هم میگم آرتین نه این کارو نکن و نه و نه و اخ و اخ و ... عین خیالت نیست که نیست

مامان سما فدای اون موهای لطیف و نرمت بشه که همیشه بوسیدن و بوییدن اونها احساس فوق العاده ای رو بهم انتقال میده

مامان سما فدای اون قاپ قاپ خوردنت که صداش منو وادار میکنه فشارت بدم و از ته ته دلم ببوسمت

مامان سما فدای اون همت بلندت که به جای اینکه کالسکه سواری کنی ترجیح میدی بیاده راه بری و خودت هولش بدی

مامان سما فدای اون راه رفتنت که دیگه میشه وقتی بیرون میریم به قدم های نازنینت و تعادلت اعتماد کرد

فدای اون چیه و کیه گفتنت که تا صدایی میاد و اسباب بازیت رو گم میکنی میگی و منو بیشتر از همیشه دیوونه خودت میکنی

مامان سما فدای اون ۸ تا دندون نازت که وقتی غذا میخوری لاشون گیر میکنه

مامان سما فدای اون اصرارهای زیادیت که یه کاری رو ۱۰۰ بار انجام میدی و خسته نمیشی و از من هم توقع داری مثل خودت باشم. مثلا همین جاکلیدی منزل مبارک که انقدر دوستش داری و موقع خواب هم باید کنارت باشه

مامان سما فدای اون لحظاتی که اعصابش رو خورد میکنی و توی فروشگاه دنبال سبدهایی که ماشین دارن و بچه ها توش میشینن راه می افتی و جیغ میزنی و حالی از ما میگیری تا برات تهیه کنیم!


http://artin1389.persiangig.com/artinjakilidi90.jpg


http://artin1389.persiangig.com/artin90kaleskeholdad.jpg


http://artin1389.persiangig.com/artinshahrvand90.jpg

آرتین خان کوتاه بیا

آرتین خان کوتاه بیا ...


http://artin1389.persiangig.com/artinkotahbia.jpg


http://artin1389.persiangig.com/artin26shahrivar90.jpg


http://artin1389.persiangig.com/27shahrivare90artinkhaan.jpg


سونداژ مجرای اشکی آرتین خان

مجرای اشکی چشم چپ آرتین خان از بدو تولد انسداد داشت (راه خروجی اشک به سمت بینی بسته بود) حدود یک سال با قطره استریل چشمی و ماساژ دادن باز نشد و در آخر به توصیه 2-3 تا دکتر تصمیم گرفتیم سونداژ کنیم.

این روزها این مساله خیلی در کودکان اتفاق می افته اما کمتر کسی ماجراش رو یادداشت میکنه. به همین دلیل هم برای خودم و هم برای دوستان عزیزم کامل مینویسم که جای سوالی باقی نمونه:

20 شهریور آرتین خان رو بردیم کلینیک فوق تخصصی رازی توی بلوار کشاورز و دکتر فوق تخصص چشم کودکان به نام دکتر طباطبایی عملش کرد.

متاسفانه چون آرتین خان ناشتا نبود مجبور شدیم 4 ساعتی رو معطلی بکشیم و همین مساله آرتین و البته من رو خیلی اذیت کرد. بعد از پرونده سازی رفتیم برای بستری. یه اتاق با تم کودکانه. آرتین خان گان رو پوشید و یک ربع به 11 صبح عازم اتاق عمل شد (فداش بشم الهی که وقتی رفت قلب من رو هم از جا کند و با خودش برد. همش گریه میکردم) 10 دقیقه بعدش آوردنش بیرون. چیزی که منو بسیار بسیار خوشحال کرد این بود که بیهوشی آرتین 7 دقیقه بیشتر طول نکشیده بود و با گاز بود یعنی نیازی به سرم نداشت. وقتی عمل تموم شد آرتین خان کاملا به هوش بود و خداروشکر اصلا بی هوشی آرتین خان رو ندیدم. یک ربع بعدش بهش آب دادم و  بعدش هم شیر خورد. فقط چون یه کمی گیج بود گریه میکرد.

هزار بار خدارو شکر کردم و

هزار بار قربون صدقه پسر نازم رفتم  و

هزار بار فدای اون آب بینی ش!!! شدم آخه قبلنا هیچ وقت از بینی چپ آرتین جونم اشکش در نمی اومد.

تمام دلهره و نگرانیم تبدیل به شادی و خوشحالی شده بود و از عمل عزیزکم هم بسیار راضی. ساعت 11 و نیم اومدیم خونه. دکتر سفالکسین داد و قطره استریل کلوبیوتیک و بتازونیت که کارم در اومده بود هر ساعت یکیش رو باید به آرتین میدادم (شب تا صبح خواب نداشتم!!)  ضمنا دکتر توصیه کرد برای استریل چشم هرگز از چایی به خاطر املاحش استفاده نکنین. داروهای آرتین خان بعد از یک هفته تموم شد و دیگه حالا همه چی میزون میزونه و برای اینکه جای سوالی نمونه بگم که حدود 150 تومان هم هزینه اش شد که بیمه تکمیلی زحمتش رو کشید!

اینم شماره و آدرس دکتر چشم آرتین خان:

دکتر سیدضیاالدین طباطبایی محمدی (جراح و متخصص بیماری های چشم و فوق تخصص جراحی پلاستیک و مجاری اشکی دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران) تلفن: 88764042  - 88766747  آدرس: سهروردی شمالی.بالاتر از عباس آباد. نرسیده به آپادانا. کوچه نقدی. ساختمان پزشکان سهروردی