سلام عسل مامان
الان که این مطالب رو میخونی چند سالته؟ چه روزیه؟
عزیزم خیلی دوستت دارم
نمیدونی وقتی خودت رو برام لوس میکنی لبهات رو غنچه میکنی و دوست داری ببوسیم چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی وسایلت رو زیر مبلها قایم میکنی و بعدش تا گردن میری زیر مبلها و میاریشون بیرون چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی یه دفعه بی مقدمه میای و دستت رو میندازی دور گردنم و خودت رو شل میکنی تو آغوشم چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی میگم لباس هاتو بنداز تو ماشین لباسشویی و یه راست حرف منو گوش میدی و سرت رو میندازی پایین و کاری که گفتم رو انجام میدی و بعدش هم میگردی هر چی لباس و دستمال تو خونه باشه میبری میندازی تو ماشین چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی بستنی یا هر خوراکی دیگه ای میخوام بهت بدم سریع با دست اشاره میکنی که بری بشینی رو صندلیت و روی میز میل کنی چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی موقع بازی چرخ ماشینت در میاد یا پازل هات به هم میریزن داد میزنی میگی MOMANEI چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی لباس ها شسته میشن میری در میاری و سعی میکنی
آویزون کنی حتی به دسته کشوی لباس هات چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی برای تنقلاتی چون چیپس و پفک هول میشی و تند تند میگی اوفه اوفه و شروع میکنی به خوردن و چنان غرق خوردن میشی که دوست نداری کسی مزاحمت بشه چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی یه کیسه پیدا میکنی و اسباب بازی هاتو توش میریزی و میندازی روی شونه ات بعد راه میری تو خونه با من و بهمن بای بای میکنی و زیر زیرکی میخندی چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی بوی لاک میاد تند تند میدوی تو خونه و سراغ منو میگیری و یه بند میگی لاک لاک چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی میری حموم نیم ساعتی بازی میکنی و وقتی دیگه خسته میشی میری پشت در یه بند میگی بابابابابابابابا چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی میری عطر من و بهمن رو میاری و هی اشاره میکنی به زیر گردنت تا بزنیم و آخرش هم لباست رو بو میکنی و میگی به به چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی چشمت به لوازم آرایش بنده میافته دیگه زمین رو به آسمون میدوزی تا شما هم آرایش بشین! و بنده هم مجبور میشم الکی یه دستی روی لپ های مبارکتون ببرم چقدر خوشحال میشی و لب هاتو غنچه میکنی و احساس میکنی خوشگل شدی چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی هر چی لباس تو خونه پیدا میکنی سعی میکنی بکنی به تنت چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی با موفقیت شما در چیدن منظم پازل هات و لوگوهات چقدر منو خوشحال و چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی دستمال کاغذی جلوی دهنت میگیری و یه بند میگی آها آها آها آها و سرفه میکنی چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی آخ که وقتی خودت رو لوس میکنی و سریع میری دست و صورتت رو میچسبونی به دیوار و همون جوری چند ثانیه ای تکون نمیخوری چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی شب ها میخوایم چراغ رو خاموش کنیم و اعتراض میکنی و دلت میخواد همچنان بازی کنی چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی تا چراغ ها خاموش میشه یه بند میگی چیر (همون شیر) و منو بلند میکنی و میرم برات شیر میارم و کیک میارم و سریع کنترل تلویزیون رو برمیداری و روشن میکنی و چهارزانو میشینی روبروی تلویزیون و یه گاز کیک و یه کمی شیر میخوری و با جدیت به کارتون نگاه میکنی چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی یه ذره غذا روی لباست میریزه عصبانی میشی و سریع میخوای پاکش کنی چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی دستمال برمیداری و روی میز میکشی تا تمیز کنی چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی صدای بارون میاد و میدوی سمت پنجره و یه بند میگی بالان بالان چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی صبح ها چشم بسته از خواب بیدار میشی و هی انگشتت رو میبری سمت دهانت و اشاره میکنی یعنی گرسنه هستی و تنبلیت میاد حرف برنی چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی تلفن زنگ میزنه و هول میشی و هی تند تند میگی شییییه؟! و میپری رو مبل و سریع گوشی رو برمیداری و عین طوطی تند تند جملات نامفهوم میگی چقدر منو عاشق خودت میکنی
تو نمیدونی که مامان سما چقدر دوستت داره و لحظه به لحظه عشق و علاقش به تو صدبرابرها میشه
آخه
تو هنوز کوچولویی و نمیدونی عشق مادر به فرزند قشنگ ترین و بالاترین عشقه
که با هیچ چیزی عوض شدنی نیست و با هیچ احساسی قابل قیاس نیست. آرتین جونم
گوشه ای از احساساتم رو برات نوشتم تا بدونی کوچترین کارهات بزرگ ترین
احساسات رو در من برمیانگیزه
اینم از نمایشگاه گل و گیاه غرب تهران
چند روز بیش رفتم شهر کتاب و سری کارت های آموزشی بن بن بن مقدماتی رو واسه آرتین خان گرفتم
واقعا حرف نداره و آرتین خان ظرف ۲ روز کلی بیشرفت توی گفتن و نشون دادن کلمات بیدا کرده. البته تشخیص املا هر تصویر برای ۳ سال به بالا توصیه شده
دقیقا سیزدهمین روز از سال 91 سیزدهمین دندان آرتین خان نیز جوونه زد
(عکسش به زودی)
به علت سرماخوردگی من و آرتین خان مراسم سیزده به در برگزار نشد
اما روز چهارم عید دسته جمعی (با اقوام پدری آرتین خان) رفتیم بیک نیک و حسابی خوش گذشت (اینم نمایی از بازی تیمی)
اینم عکس هانا جونه که ۱.۵ ماهشه و میشه دختر پسردایی بابا بهمن
۹۰/۱۱/۱۹
چشمی بر هم نزده یک سال دیگر نیز گذشت
سالی پر از توام و سرشار از آکنده برایتان مملو از لبریزم!!!!
آرزو دارم نوروزی که پیش رو داری
آغاز روزهایی باشد که آرزو داری
امسال در سفر نوروزیمون مامان نسرین و سمانه جون هم همرامون بودن و شادیمون رو چندین برابر کردن
اولین شن بازی آرتین خان سر فرصت!!
(ساحل چمخاله)
عکس یادگاری آرتین خان با گوساله 4 روزه!
(توتکی)
اینم از موزه روستایی گیلان که واقعا جالب بود
عکس من و آرتین خان با خانم های روستایی که همونجا نون محلی درست میکردن و خشکبار و آلوچه میفروختن
قهوه خانه موزه که با چای محلی و باقالی داغ بذیرا بودن
اولین اسب دوانی نه اسب سواری آرتین خان در کنار خاله نانا (ساحل چمخاله)
البته آرتین خان هم تقویم ۹۱ خودش رو به همه عزیزان تقدیم کرد
عکسش رو میذارم به زودی