آرتین خان خان ایران

آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت

آرتین خان خان ایران

آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت

آرتین خان و شرک خان


فقط آرتین خان یه کوچولو از شرک خان کوچولوتره


http://artin1389.persiangig.com/sherekartin.jpg


مکان: شهرک آتی شهر ته اتوبان همت

شیطنت آرتین خان. عصر پنجشنبه

این روزها آرتین مامان مدام میره در کابینت به اون سنگینی رو باز میکنه میره میشینه رو درش و تمام ظرف و ظروف های بنده رو میریزه بیرون و ساعت ها هم سر خودش و هم سر بنده!!! رو گرم میکنه ...


http://artin1389.persiangig.com/artinkhaankabinet14mah.jpg



اندراحوالات سما و پسری در عصر روز بنجشنبه:

امروز برای کسب شادمانی چند بار روی تخت پریدم دیدم حال میده و آرتین هم میخنده !! منم به یاد دوران کودکی ... هی پریدم هی پریدم هی پریدم تا اینکه یه دفعه تخته تخت شکست !!!!!!!!!!!!!!

از اونجایی که حالم گرفته شده بود و بعد از اون همه سروصدا ساکت شده بودم . آرتین بی حوصله شده بود و هی لجبازی میکرد و منم خواستم آرومش کنم که  در کمال تنبلی هی دستم رو دراز کردم اسباب بازیش رو از بالای کمد بیارم که در حین دراز کردن و دراز کردن دست بنده تعادلم رو از دست دادم و با نوک انگشت خویش اسباب بازیش پرت شد وسط اتاق و از سه جا شکست!!!!

خیلی دمق شدم و برای کسب روحیه از دست رفته با آرتین یه سر رفتیم حیاط که . که .که دیدم در پارکینگ بازه و خانم همسایه داره میره بیرون ... خواستم لطف کنم گفتم در رو من میبندم و بعد پیش خودم گفتم حالا که تا دم در اومدم بد میشه که بیرون نرم !!! گفتم حالا با آرتین تا سر کوچه میرم کاکائو تلخ میخرم و میام با چایی میزنم تو رگ (تو همین افکار بودم که) خانم همسایه اشاره کرد که اگه مسیرت میخوره تا جایی برسونمت و منم پیش خودم گفتم بد نیست آرتین رو یه سر پارک ببرم و با ایشون تا سر چهار راه رفتیم!! ... همین که از ماشین بیاده شدیم آسمون ابری شد و ظرف چند ثانیه یکدفعه کولاک شد و خاک بلند شد و منم تند تند آرتین بغل به سمت خونه مامان اینا که  همون نزدیکیا بود راه افتادم که یکدفعه هوا بدتر شد و بارونی بود که میبارید و رسیدم خونه مامان اینا شد رگبار و ظرف یک دقیقه تمام خیابون سیل جمع شده بود!!!!

در انتظار کوتاه اومدن!! بارون بودم که برق ها هم قطع شد!!!!!!!!!!!!!!!!!

خلاصه اینکه میگن آدم از یک دقیقه خودش خبر نداره اینه هاااااا (اینو گفتم که یک نکته آموزنده تو مطلبم داشته باشم!!)

خلاصه نیم ساعتی اونجا موندیم و بعدش آجانس گرفتیم اومدیم منزل ... نه اینجا ته ماجرا نیست ادامه ...

هنوز ۵ دقیقه ای نگذشته بود که فهمیدم در غیاب ما پنجره اتاق بنده باز بوده و تمام فرش و نصف تخت و بالشت های مبارک با آب بارون بدجوری آبتنی کردن!!!

الان هم با اجازتون باروبندیل رو جمع کردیم و وسط حال بساط خواب رو میزون کردیم و آرتین عزیزم هم خوابیده و بابا بهمن هم ۴ ساعت دیگه میاد

آرتین خان شگفت انگیز من!

اینم آرتین خان ما که از الان بتک ۱۰۰۰ تنی بلند میکنه


آرتین خان و پتک 1000 تنی


با این عکس و کد 99 تو سایت نی نی وبلاگ در مسابقه شرکت کردیم

دوستان نی نی وبلاگی لطف میکنند رای میدن

اگر هم نی نی وبلاگی هستین و عکس گذاشتین بگین تا بهتون رای بدم

360 روزگی/توپ

توپ های آرتین خان مرز ۱۱ رو رد کردن!!



آرتین هی اسباب بازیش رو از لای حصار تخت مینداخت پایین و منم هی خم میشدم و میدادم بهش و یک دقیقه بعد دوباره مینداختش پایین .... بعد از چند دقیقه دیدم با عصبانیت جیغ میکشه و اسباب بازیش رو پرت میکنه!!! حاج و واج نگاش کردم ... در کمال ناباوری پاشو انداخته بود اینو میله های تخت تا بیاد پایین .... طفلکی بچم منظورش این بود که انقدر اسباب بازی رو نده بالا من خودم میام پایین !!!


 

شیطنت

شروع شیطنت های سرسام آور آرتین خان در ۱۱ ماه و ۲۵ روزگی


این روزها آرتین خان یاد گرفته از مبل و تخت میکشه و میره بالا

نرفته بالا جیغ میزنه که بره بالا

بالا رفته جیغ میزنه بیاد بایین

حسابشو بکنید وضعیت منو !!!!


بزن قدش رو کاملا یاد گرفته

تا لیوان میبینه میبره سمت دهنش تا آب بخوره

شیشه شیرش رو به طور حرفه ای میگیره

کارهاش از حالت غیر ارادی به ارادی تبدیل شده

نگاه هاش معنی دار شده و دیشب تا منو میدید نگام میکرد و تا میرفتم سریع موهای مامان نسرین رو میکشید!!!!

دیروز به طور معجزه آسایی شربت های بدمزه رو با اشتها میخورد اما لب به غذاهای همیشگیش نمیزد!!!!!



اینم یه نمونه از عکس آرتین خان حین فتح کردن قله مبلمان مامان نسرین


هندونه خوری بعد از مریضی

یک هفته ای درگیر مریضی آرتین خان بودیم و خدا رو شکر بعد از مدتی دوباره لبخند و شادی و خنده و بازی تو خونمون برگشت

وای که خدا برای هیچکی بیماری نیاره

آرتین مامان ۲ روز کامل تب داشت و بعد از اون یه سری دونه های قرمز بدنش زد. منم حساس و تو این مدت ۲-۳ بار بردمش دکتر و میگفتن این یه ویروس جدیده که باعث دونه زدن در قسمت های گلو و دست و با میشه و اصلا به بدن و بشت سرایت نمیکنه

خلاصش کنم که بماد دادن و میمالم به زخم های کوچولوش و امروز یه کمی دونه ها کمرنگ تر شدن

ولی هر لحظه خدا رو شکر میکنم که آرتین عزیزمون دوباره سرحال شده و بازی میکنه


اینم جشن هندونه خوری آرتین خان و مامان سما


ولی خداییش عجب حالی میده بدون اینکه نگران کثیفی فرش و لباس باشی هندونه بازی کنی!!!


اینم قطره ای از ذوق مامان سما از سلامتی آرتین خان



فدای اون خنده نازت بشم که تو همه دنیای مایی



روزنامه خوانی یا روزنامه خوری

به مناسبت هفته کتاب:

آرتین خان اولین قدم فرهنگیشون رو برداشتند و روزنامه خوانی!! نه!! روزنامه خوری!! را آغاز کردند ....

جای هیچ نگرانی نیست چرا که مهم این است مطالب درونی شوند !!!!

حالا چه از راه بینایی چه از راه چشایی!!


که شکر خدا این مهم صورت گرفت!!!!!


مراحل ایستادن آرتین خان

اینم مراحل ایستادن آرتین سه دندون مامان سما


این روزهای آرتین خان:


1- لب به غذا نمیزنه

2- عاشق اینه که روی تخت 2 نفری بخوابیم و هی قل بخوریم و بخندیم و حمله کنه به سمتم و دستم رو گاز بگیره (فکر کنم کم کم باید منتظر دندون چهارمش باشیم)




مامان اون پس کله مبارکت رو ماچ کنه ...