آرتین خان خان ایران

آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت

آرتین خان خان ایران

آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت

پایان ۲۰ ماهگی و پایان شیرخوری

از همه دوستان خوبم که در غیاب ما وبلاگ آرتین خان رو تنها نذاشتن خیلی خیلی ممنونیم و میگیم خیلی دوستتون داریم

حقیقتش توی این مدت کارهای زیاد و البته سختی رو انجام دادیم


اول از همه به توصیه دکتر آرتین خان پسر گلمون رو از شیر مادر گرفتیم و بسی دهنمان ... شد

دوم اینکه توی این مدت حدود ۴۵۰ عکس از آرتین خان و خانوادگی انتخاب کردیم و توسط سایت عکس پرینت که به نظر من فوق العادست و کار رو خیلی آسون میکنه چاپ کردیم

سوم طراحی تقویم 1391 آرتین خان بسی وقتمان را گرفت


آرتین عزیزمون توی این مدت خیلی پیشرفت ها داشته 

میگم برو تی وی رو خاموش کن یه راست میره و انجام میده (وای که چه حالی داره اون موقع بابا بهمن تی وی نگاه میکنه!!) دوستت دارم پسر حرف گوش کن مامان

مدام تو خونه در حال حرف زدنه و یه بند میگه بابا و مامان حالا فرقی نداره براش. چرا که به خاله سمانه و مامان نسرین هم میگه بابا!

شب ها بدون شیر میخوابه و ساعت 5 صبح بیدار میشه یه کمی آب میخوره و دوباره میخوابه و البته نمیدونم چرا عادت داره لب تخت دراز بکشه و بخوابه! البته قبل از خواب یا من یا بهمن باید مدام شازده پسر رو نوازش کنیم و یه لحظه وقفه شاکیش میکنه!

از شیر گرفتن آرتین خان خیلی مزیت داشت اول اینکه تقریبا سعی میکنه به فکر خوراکش باشه و خودش رو سیر کنه (خدا جون شکرت)

وقتی کار بدی انجام میده و میدونه ما عکس العمل نشون میدیم سریع سعی میکنه حواسمون رو پرت کنه مثلا میگه چچچچچچچچچچچچچیه؟ یا شششششششششششیه؟

یا انگشت میکنه تو دهانش و مثلا مو یا یه چیزی درآورده و با تعجب به ما نشون میده!!!

مدام با دی وی دی و تی وی و کشوهای میز تلویزیون بازی میکنه!!

اینم نمایی از شیطنت آرتین خان


http://artin1389.persiangig.com/bahmanmahartin3.jpg


http://artin1389.persiangig.com/bahmanmahartin2.jpg


اینم آرتین خان با سه چرخه ای که مامان نسرین براش خریده


http://artin1389.persiangig.com/bahmanmahartin1.jpg

17 ماهگی تا 18 ماهگی

بعد از یک غیبت کبری. مجالی یافتیم تا به واسطه این تکنولوجی عزیز و دوست داشتنی (موبایل) دور از چشم آرتین خان با یک ماه تاخیر آپ جدیدی داشته باشیم چرا که گل پسری ما علاقه وافری به لپ تاپ پیدا کرده و تا چشم ایشون به صورت مبارک می افته هم آسایش رو از خودش و هم از ما میگیره


بریم سر اصل مطلب:


آرتین عسل توی این مدت خیلی تغییرات داشته کلمات نامفهومش تبدیل شده به جملات نامفهوم اما سلام و دالی و رفت و افتاد و به به و چند تا کلمه دیگه رو هم به طور واضح بیان میکنه

2 هفته دیگه واکسن 18 ماهگی داره و من حسابی نگرانم

از نظر غذایی بستنی و زله و چوب شور رو خیلی دوست داره اما هیچ علاقه ای به شام و نهار نداره


بابا بهمن به مناسبت پایان 17 ماهگی آرتین خان براش یه خرگوش گرفت و اینم عکس هاش (البته خرگوش خوشگله توی قفس و توی حمام خانه ما در تبعید به سر میبره و روزی 2 بار میارمش بیرون و آرتین خان بازی میکنه و سپس آرتین خان دوش میگیره و خرگوش خان دوباره میره تو قفسش)


http://s1.picofile.com/file/7218430000/artinkhargoosh2.jpg



http://s2.picofile.com/file/7218429137/artinkhargoosh1.jpg


یک هفته ای میشه که بدجوری علاقه به پول!!!! پیدا کرده!!!

به طور باورنکردنی ای پولکی شده و بابا بهمن جرات نداره دست به جیب بشه گرچه بابا بهمن از علاقه آرتین خان استقبال میکنه و ظرف یک هفته حسابی قلکش رو صفا داده اما نمیدونستم تا این اندازه و از این سن!!! شاید هم به خاطر این باشه که از قدیم گفتن پسر تیرماهی اقتصادیه!!!


http://s2.picofile.com/file/7218423438/artineshghepool1.jpg


پسر مامانی علاقه زیادی به کفش پیدا کرده. حالا چه کفش من باشه یا کفش بهمن یا کفش عروسکش!!!!! حالا بقیه رو میشه به پاش کرد اما کفش عروسکش مصیبتیه که اگه شازده بهش گیر بده ول کن نیست!


http://s1.picofile.com/file/7218427418/artinkafsh.jpg


از دیگر علایق جیگرطلا آب بازی تو سرویس بهداشتیه اینم یه نمونه ش که هم خودش رو خیس میکنه هم پادری رو و البته هم منو. حالا رفتن به این مکان بازی یک طرف برگشتنمون وامصیبتا .....


http://artin1389.persiangig.com/artinabbazi111.jpg


راستی تا یادم نرفته بگم که چند روز پیش در کمال ناباوری رفت سر یخچال و به دو قالب کره دستبرد زد به طوری که تا من برسم نصف هر کدوم از قالب ها رو نوش جان کرده بود


http://s1.picofile.com/file/7218426662/artineeshghekare90.jpg

پایان ۱۶ماهگی/ دزدی ماشین

دیروز به مناسبت پایان ۱۶ماهگی آرتین خان رفتیم بوستان و عالیجناب یه دل سیر توی خانه بازی. بازی کردن و در آخر هم یه جفت کفش خزدار و یه MP3 Player (تا شاید کمی تا قسمتی دست از سر گوشی هامون برداره) براشون خریدیم و ساعت ۱۰ و نیم برگشتیم ... که دیدیم بللله دزد گرامی شیشه ماشین رو شکوندن و کیف بابا بهمن رو با بساط داخلش به تاراج بردن!!! حالا بابا بهمن میگه مدارک داخلش مهم نیست پول مبارک مهم نیست اما کاش کتاب هامو نبرده بودن!!!!!!!!


http://artin1389.persiangig.com/ARTINMP3PLAYER.jpg

پایان یک سال و سه ماهگی آرتین خان

با تموم شدن یک سال و سه ماهگی آرتین خان هر لحظه مثل گذشته خدای مهربون رو به خاطر اومدین این گل پسر به زندگیمون شکر میکنم

روزها پشت سر هم میان و میرن و هر روز بیشتر از دیروز برای این روزها دلم تنگ میشه

میدونم در آینده ای نه چندان دور دلم میخواد این روزها برگردن

آرتین جونم مدت هاست میخوام برات بنویسم که تو همه وجودمی همه زندگیمی همه اشتیاقمی همه دنیامی دنیایی که نمیشه اونو با هیچ چیز دیگه ای عوض کرد


مامان سما فدای اون کف پاهات که شلپ شلپ تند تند میدوی روی سرامیک ها و صداشون منو دیوونه میکنه. یعنی باور کنم این پاهای نازنین میخواد یه روزی بزرگ و بزرگ تر بشن و بوی پا بدن؟؟

مامان سما فدای اون دست های کوچولوت فدای اون انگشت اشاره ات که هنوز هم هنوزه راز مخروطی بودنشون رو نفهمیدم. فدای اون انگشت های نازت که تا صدای آهنگ میاد سعی میکنی بشکن بزنی اما حیف که صداشون در نمیاد!! میبوسم اون دست هاتو چرا که باورم نمیشه روزی این دستها میخواد دستهای یه مرد جوان باشه

مامان سما فدای اون صبرت بشه که هی دست و پا و سرت این ور و اون ور میخوره اما سریع به روی خودت نمیاری و به ادامه بازیت مشغول میشی

مامان سما فدای اون چشمای نازت که وقتی خودت رو میخوای لوس کنی با چشات عشوه بازی میکنی

مامان سما فدای اون صدای قشنگت بشه که چند روزیه یاد گرفتی به جای کلمات نامفهوم جمله های نامفهوم سر هم کنی و سروصدایی از خودت در بیاری که من خیلی دوستشون دارم

مامان سما فدای اون هوش و ذکاوتت که نمیشه هیچ رقمه گولت زد و حواست به همه چی هست

مامان سما فدای اون احساس قشنگت که وقتی بحثی میون دو نفر پیش میاد تو هم عصبانی میشی و صدات رو دو برابر اونا میکنی و اخم میکنی و داد میزنی و باز هم جملات نامفهوم

مامان سما فدای اون مهربونیت که میای و خودت رو میندازی تو بغلم و دستت رو دور گردنم حلقه میکنی و بوسم میکنی

مامان سما فدای اون پشتکارت بشه که هی این ظرف و ظروف رو میریزی وسط آشپزخونه و خسته هم نمیشی و هر چی هم میگم آرتین نه این کارو نکن و نه و نه و اخ و اخ و ... عین خیالت نیست که نیست

مامان سما فدای اون موهای لطیف و نرمت بشه که همیشه بوسیدن و بوییدن اونها احساس فوق العاده ای رو بهم انتقال میده

مامان سما فدای اون قاپ قاپ خوردنت که صداش منو وادار میکنه فشارت بدم و از ته ته دلم ببوسمت

مامان سما فدای اون همت بلندت که به جای اینکه کالسکه سواری کنی ترجیح میدی بیاده راه بری و خودت هولش بدی

مامان سما فدای اون راه رفتنت که دیگه میشه وقتی بیرون میریم به قدم های نازنینت و تعادلت اعتماد کرد

فدای اون چیه و کیه گفتنت که تا صدایی میاد و اسباب بازیت رو گم میکنی میگی و منو بیشتر از همیشه دیوونه خودت میکنی

مامان سما فدای اون ۸ تا دندون نازت که وقتی غذا میخوری لاشون گیر میکنه

مامان سما فدای اون اصرارهای زیادیت که یه کاری رو ۱۰۰ بار انجام میدی و خسته نمیشی و از من هم توقع داری مثل خودت باشم. مثلا همین جاکلیدی منزل مبارک که انقدر دوستش داری و موقع خواب هم باید کنارت باشه

مامان سما فدای اون لحظاتی که اعصابش رو خورد میکنی و توی فروشگاه دنبال سبدهایی که ماشین دارن و بچه ها توش میشینن راه می افتی و جیغ میزنی و حالی از ما میگیری تا برات تهیه کنیم!


http://artin1389.persiangig.com/artinjakilidi90.jpg


http://artin1389.persiangig.com/artin90kaleskeholdad.jpg


http://artin1389.persiangig.com/artinshahrvand90.jpg

آرتین خان ۱۴ ماهه و کشف علایق

آرتین خان هشتم شهریور نود ۱۴ ماهگیش رو تموم کرد

به همین مناسبت!! یه سر رفتیم سرزمین بازی نگین رضا و خوشگل مامان کلی بازی کرد


http://artin1389.persiangig.com/14mahtamamartin1.jpg


http://artin1389.persiangig.com/14mahtamamartin2.jpg


بعدش هم یه سر رفتیم بوستان و یه مغازه بر از حیوانات بیدا کردیم که یه طوطی به این بزرگی داشت و تو قفس هم نبود ...


http://artin1389.persiangig.com/artin14mahtooti.jpg


گل بسری ما هم یک دل نه صد دل دلباخته شد و مگه دیگه ول کن بود؟؟؟ نزدیک به یک ساعت همون جا موندگار شدیم البته بابا بهمن مصمم بود که یا طوطی یا موش یا خرگوش براش بگیره اما انقدر اصرار کردم تا بی خیال بشه!!

بایان ۱۳ ماهگی

این هم عکس های یک سال و یک ماه و یک روزگی جیگرطلای مامان سما


اینم نمایی از دالی بازی خوشگل خان


http://artin1389.persiangig.com/1salo1mahegiartin4.jpg



http://artin1389.persiangig.com/1salo1mahegiartin5.jpg


صبح ساعت ۷ با مامان نسرین و آرتین خان رفتیم بارک و یه صبحونه مشتی زدی تو رگ

آرتین خان هم حسابی تعجب کرده بود که اون موقع صبح! بارک! بازی!


http://artin1389.persiangig.com/1salo1mahegiartin1.jpg



http://artin1389.persiangig.com/1salo1mahegiartin2.jpg


اینم جدیت آرتین مامان حین بازی فوتبال دستی!


http://artin1389.persiangig.com/1salo1mahegiartin3.jpg




3 روزی میشه که بابا بهمن رفته شمال

و از اونجایی که همین عزیز فوق الذکر نه تنها بابا و همبازی آرتین خان ه بلکه بابای مامان سما و همسر محترم و مهمتر از اون دوست پسر ایشون هم محسوب میشن

جمیعا (من و پسرم) بدجوری دلمون برای بهمن جونمون تنگ شده

و حوصلمون هم به نقطه جوش رسیده!

девочка смайлик

پایان 10 ماهگی و سرماخوردگی

اول از همه خوشحالم . چرا که نه؟ بللللله مامان سما بالاخره وایمکس دار شد و حالا حالشو میبره


دوم اینکه ناراحتم. چرا که نه؟ آخه آرتین مامان سرماخورده . خوب طفلکی حق داشت یک هفته من مریض شدم و یک هفته هم بهمن و نوبتی هم نوبت آرتین بود اما من حاضر بودم دوباره مریض میشدم و اون مریض نمیشد.

الهی قربونش بشم که 10 ماهگیش رو با کسالت تموم کرد

فقط خدا کنه حالش خوب بشه

آخه 3-4 روز دیگه با اجازتون عازمیم ترکیه و امیدوارم آرتین حالش تا اون موقع خوب بشه


وای که آرتین هیچی نمیخوره هیچی فقط شیر مادر

این روزها مجبورم داروهای تلخ رو به زور تو دهن این بچه کنم

شربت ویتان رو دکترش تا آخر یک سالگی با ۳۰ قطره در روز تجویز کرد

قد آرتین خان ۷۴ و وزنش هم ۱۰ کیلو شده بود


اولین تاپیک 1390/ پایان ۹ ماهگی

سال 1390 مبارک باد
نقش قشنگ لبخند بشینه رو لباتون
نوروزتون مبارک شاد باشه لحظه‌هاتون


اینم عکس خانواده سه نفری در لحظات پایانی سال 1389



یک هفته اول سال 90 رو اختصاص دادیم به مسافرت و بازدید از شهرهایی چون لاهیجان و ماسوله.



از اونجایی که اولین‌باری بود که آرتین عزیزمون در جمع خانواده پدری حضور پیدا میکرد عزیزجون براش یه جشن گرفته بود که با جمعی از بستگان برگزار شد و آرتین خان ما 600 تومان به جیب زد.




هشتم فروردین 1390 آرتین خان نه ماهگیش رو تموم کرد

نه ماه داخل شکم مادر و نه ماه در دنیای بیرون


دقیقا روز هشتم فروردین دلبند ما از سینه خیز رفتن به چهار دست و پا رفتن ارتقا یافت
بعد از دو روز هم در کمال تعجب دیدم صندلی رو گرفته و بلند شده واستاده!!!


دیگه روروئک رو دوست نداره و به قدری جیق میکشه که نذاریمش اون تو (حیف شد روروئک جون زود بازنشسته شدی!)

از هر در و دیواری میخواد بالا بره و عین فرفره تو خونه چهاردست و پا میره.

کافیه بهمن در خونه رو باز کنه هنوز نرفته بیرون انقدر داد میزنه و اخم میکنه که پشیمونش کنه.

هر جایی هم که بریم و براش جالب باشه یا به نوعی دوست داشته باشه داد میزنه و با قلدری میگه یااااااااااااااااااع

2 روزی میشه که ماما میگه و خیلی نق نق میکنه فکر کنم به خاطر درآوردن بقیه دندوناش باشه که هم اشتهاش کم شده و هم بی حوصله شده


و .... در پایان ...
خدایا بابت تمامی نعمت هایی که بهمون دادی ممنونتیم

بابت بزرگ ترین نعمتت آرتین خان و مهم ترین اون سلامتی لحظه به لحظه شاکرتیم و چاکرتیم