آرتین خان خان ایران

آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت

آرتین خان خان ایران

آرتین خان در تاریخ ۸۹/۴/۸ در صبح قشنگ یک روز تابستانی پا به دنیا و دنیای قلب ما گذاشت

دندان ۴ و ۵/ مروری بر دندانها

با تموم شدن ۱۰ ماه و ۲۰ روزگی آرتین خان چهارمین دندونشون به دنیا اومد

و جالب تر اینکه با تموم شدن ۱۰ ماه و ۲۲ روزگی بنجمین دندان هم جوونه زد


http://artin1389.persiangig.com/artindandane5.jpg







راستی تا حالا تو گوگل artinkhaan رو سرچ کردین؟؟؟

سرچ کن ببین چی میبینی!!


روزنامه خوانی یا روزنامه خوری

به مناسبت هفته کتاب:

آرتین خان اولین قدم فرهنگیشون رو برداشتند و روزنامه خوانی!! نه!! روزنامه خوری!! را آغاز کردند ....

جای هیچ نگرانی نیست چرا که مهم این است مطالب درونی شوند !!!!

حالا چه از راه بینایی چه از راه چشایی!!


که شکر خدا این مهم صورت گرفت!!!!!


۱۰ ماه و ۱۰ روزگی

در این لحظه:

آرتین عزیز ما

عشق زندگیمون

۱۰ ماه و ۱۰ روز و ۱۰ ساعت و ۱۰ دقیقه از عمر گرانبهاش میگذره

برای رسیدن به چنین لحظه ای مدت هاست لحظه شماری کردم


امروز آرتین خان برای اولین بار به صورت رسمی به بارک رفتن و بابا بهمن سوار سرسرش کرد. یکی از دوستان عزیزم زحمت کشیدن و عکسهای پارک آرتین خان رو طراحی کردند و گذاشتم تا شما هم ببینید:






امروز با آرتین خان خونه آریا جون رفتیم و زودبزی رو که خاله مریم زحمتش رو کشیده بودن گرفتیم. البته آریا جون در خواب ناز بود اما ما عکسمون رو انداختیم.


راستی یه نکته جالب آرتین دو تا دوست داره که اسم هاشون آریاست و اسم مامان هاشون هم مریمه 


آرتین خان استانبولی ۲

روز بعد ما رو با کشتی بردن جزیره بیوک آدا. وای که خیلی خوش گذشت٬ باز هم جاتون خالی ... توی جزیره ورود ماشین ممنوع بود و به همین خاطر کالسکه هایی رو گذاشته بودن که باهاشون یه دوری تو جزیره زدیم و آخرش هم یه جایی نگه داشتن و خنزل پنزل ریخته بودن که یه کمی خریدیم و دوباره با همون کالسکه‌ها برگشتیم و لب دریا یه نهار خوشمزه بهمون دادن. اگه قسمت شد و رفتین حتما پیشنهاد میکنم از ماهی هاش بخورین چرا که طعم و مزه شون با ایران خیلی متفاوت و خوشمزه ترن.






از نظر غذایی کلهم ترکیه دست پخت ها عالیه و به گوشت هاشون هم یه ادویه خاصی میزنن و هیچ غذایی رو نمیخورین که بعدش بگین بد بود. یه رستوران افغان هم بود که دیگه حرف نداشت انواع و اقسام غذاهایی که تا به حال نخوردین رو میشد پیدا کرد. خوبیش این بود که وقتی وارد میشدین اول سینی برمیداشتین و غذا رو انتخاب میکردین و بهتون میاد بعد سینی رو میبردین جلوتر دسر هر چی دوست داشتین میگفتین و براتون میریخت جلوتر هم که میرفتین انواع و اقسام دسر توی یخچال بود و برمیداشتین جلوترش نون و ۵-۶ نوع ادویه بود که اگه دوست داشتین انتخاب میکردین و ته این خط وصل میشد به صندوق.

اینم نمایی از طبقه بالا :




روز بعد تور شب مهتاب داشتیم که حرف نداشت. باز کشتی سواری و این سری رفتیم تنگه  بسفر و توی کشتی زدن و رقصیدن نمایش اجرا کردن. البته هر نوشیدنی ای هم میخواستی رایگان بود (حیف که بنده برای شیر خوردن آرتین خان مجاز به خوردنشون نبودم اما بابا بهمن دلی از عذا در آورد ...) و حال کردیم و شام خوردیم و برگشتیم.

الهی قربون پسر فهمیده ام برم که کاملا درک کرد و اصلا اذیتمون نکرد.

اینم عکس هنری مامان سما. از تو کشتی انداختم:





استانبول بازارهای زیادی داره که البته بعضی هاشون رو باید حتما جینی خرید کنی و اون طور که قبلا شنیده بودم ارزونی ای در کار نبود!!

بازار جواهر بازار ادویه بازار مبلمان بازار چرم ارزش سر زدن داشتن مخصوصا پاساج چرم که اومدن و مثل این تی وی مد ها با آهنگی میخکوب کننده نمایش دادن و آرتین یه لحظه چشم ازشون برنداشت!

کت های چرم تمامشون از 500 دلار به بالا بودن که میگفتن به نصف قیمت هم تخفیف رو رسوندن. فکر کنم میدونستن این ایرانیا همه جا دنبال چونه زدن هستن و از اول٬ کار رو راحت کرده بودن. البته از یکیشون خوشم اومد که هزار و سیصد دلار در می اومد که برای همون جا خوب بود نه اینکه بیاریش ایران و با مانتو و روسری تنت کنی!!!

 مامان سما حین خرید کردن:



خوب بریم سراغ موزه ها و جاهای دیدنی: اول اینکه استانبول به نام شهر هزار مسجد معروفه و پر از گنبد و باروحه که من کلهم با این جور چیزها حال نمیکنم.

اما مسجد آبی: به خاطر کاشی های لاجوردیش و ستون های پای فیلش بسیار زیباست.

مسجد و موزه ایاصوفیه: یه دوره کلیسا بوده و بعدش شده مسجد و بعد از اون آتاتورک کردتش موزه.

کاخ و موزه توپ کاپی زیبا و دیدنی هست مخصوصا بخش حرمسراش که البته قسمت های مختلفی داره که هر کدومشون ورودی جداگانه میخواد که حتما باید یک روز کامل براش وقت گذاشت.

کاخ دلمه باغچه بسیار زیباست و حتما باید رفت و دید.

چاملی جا هم که یه تپه هست و از اونجا میشه تمام استانبول رو دید و دوربین های یه لیری هم برای دیدن شهر گذاشتن. اونجا یه خوراکی ای با سیب زمینی به اسم کومپیر هم هست که توصیه میکنم ازش بخورین.

برج گالاتا هم که معرکه هست و جزو بلندترین برج های تاریخی دنیاست و ارزش دیدن هم داره.

مسجد رستم پاشا مسجد سوکولو مهمت پاشا هم جزو دیدنی هاست.

خوب بریم سراغ بازارها: بازار اولیوم و بازار 212 از همه بازارها و محله های خریدش بهتر و کمی تا قسمتی مناسب تر بودن البته مناسب یعنی اینکه یکی دو تومان از ایران ارزون تر بودن.

البته به یک کلیسا هم دعوت شدیم اما چون دقیقا روز پروازمون بود نتونستیم شرکت کنیم.

گفتنی زیاده و نوشتنشون از حوصله خارج.

البته برنامه های دیگه ای هم داشتیم که به خاطر کمبود مرخصی بهمن خان کمی تا قسمتی منتقی شدن.


به ما که خیلی خوش گذشت

ایشالا قسمت شما بشه ...

آرتین خان استانبولی ۱

بعد از یک هفته دوری از وطن!! با کوله باری از خاطره و کلی گفتنی از استانبول برگشتیم:

 

اول بگم که تور ما با ایرباس ماهان و هتل چهار ستاره لاین آغاز شد که سما و بهمن و آرتین خان و ناناجون و مامان نسرین همسفرامون بودن.

دقیقه 90 ماهان جون بلیط هامونو داد و مجبور شدیم بدو بدو ارز بگیریم و میگفتن روال کار اینطوریه!!

جالبه که بدونین تمام بانک های کشور پهناورمون! که به قول خودشون شعبه ارزی دارن به هیچ وجه ارز ندارشتن!!!!!!!

به همین خاطر رفتیم صرافی میرداماد و گفت باید حتما فیش واریزی بانک ملی که به نام مالیات خروج از کشور نفری 50 تومان پول زور می گرفتن رو میبردیم و خداروشکر ناناجون زحمتش رو قبلا کشیده بود و تا رفتیم و آوردیم ساعت شد 1 و با کلی منت و خواهش جزو آخرین مراجعه کننده محسوب شدیم.

ساعت 1 نیمه شب به سمت فرودگاه امام خمینی راه افتادیم ولی عجب مسیری بود فقط یک ساعت تو راه بودیم و برای پارک کردن هم 100 تا تابلو پارکینگ داشت که تو هر کدومش میرفتیم باید پارکینگ داران محترم رو از خواب ناز بیدار میکردیم و در آخر میگفتن اینجا نیست و خلاصه اینکه حسابی دور قمری زدیم. از اونجایی که دوست داشتیم پارکینگ شماره 1 باشیم رفتیم تو صف ماشین ها و یارو پارکینگ داره گفت جا نداریم ...!!!! از اونجایی که بهمن کلهم آدم سمجیه گفت آقا حالا کارت رو بدین جا نبود برمیگردیم. همین که رفتیم تو همون اولش 4-5 تا جا خالی بود !!!! عجیب این ایرانیا بدجنسن ها!!!!

تا استانبول یک ساعت و نیم راه بود و مهمانداران هواپیما هم فوق العاده مهربون و باحوصله بودن طوری که من ازشون سواستفاده کردم و 2-3 بار نوشیدنی گرفتم.

البته خداروشکر این پرواز با پروازهای داخلی چون مشهد و کیش زمین تا آسمون فرق داشت و خیلی زمان خوب گذشت و تازه دوربین هم داشت و کسانی که دم پنجره نبودن دیگه افسوس نمیخوردن . فقط اولش توی تلویزیونشون صحنه های پرواز کبوترها رو نشون میدادن و یه دعاهایی مثل انا لله و انا علیه راجعون زمزمه میکرد!!!!



فرودگاه آتاتورک دنیایی بود واسه خودش هی میرفتیم هی میرفتیم البته خوبیش این بود که رر داشت. اما خداییش تمام کارمنداشون باحوصله و مهربون و با لبخند باهامون برخورد میکردن.

از فرودگاهشون بگم که خیلی تمیز بود و دکوراسیون زیبایی داشت اما فرودگاه امام خمینی با اون ستون های سیمانی و سقفی که آهن پاره هاش بدجوری خودنمایی میکردن رو اگه توش فرش مینداختی بی اغراق میشد مسجد حسابش کنی!!! اوه اوه مامور پاسپورت ها رو بگم اونی که ترک بود گفت همه 5 نفرتون با هم بیاین و با روی خوش استقبال کرد و لبخند وآخرش هم گودبای گودبای راه انداخته بود اما امان از چهره مامور ایرانی که اولا عین نظامی ها بود و بعدش هم با اون سیبیل کلفتش میگفت دونه دونه بیاین و انقدر با احتیاط برخورد میکرد که انگار تر.و.یستیم!! به جای اینکه اون ور آبی ها از ما ایرانی ها بترسن خود ایرانی ها از ما میترسیدن!!!

تو فرودگاه آتاتورک لیدرها اومدن دنبالمون و بردنمون هتل. نکته خیلی جالب این بود که نام کوچه ای که هتل ما توش بود لام آرتین نام داشت!!!



هوای استانبول بارونی بود.

حتما میدونین که روال کار هتل ها طوریه که ساعت 2 بعدازظهر اتاق ها رو تحویل میدن اما کارمندان هتل لطف کردن و با روی باز ازمون استقبال کردن و اتاق ها رو تحویل دادن و ما رو به یک صبحانه دپش دعوت کردن وای که دستشون درد نکنه عجب صبحانه مفصلی بود٬ چیزی نبود که بخوای و نداشته باشن. که البته توی این روزها آرتین خان از انواع و اقسام خوراکی ها و سوپ های متنوع٬ بسیار بسیار فیض برد چرا که سرشار از ادویه جات و نمک بودن (حسابی توی این هفته آرتین خان رسماً قاطی غذای خانواده شد)

راستی هتل٬ اینترنت وای فای داشت و به راحتی میشد بدون هیچ محدودیت و ... به همه سایت ها سر زد و منم فرصت رو غنیمت شمردم و به وبلاگ آرتین خان سر زدم و نظرات زیبای دوستان عزیزم رو خوندم و جواب دادم.



هتل ما نزدیک میدان تقسیم و خیابان استقلال بود جایی شلوغ و البته پر از مغازه هایی با برندهای مختلف. یه دوری زدیم و از لیدرمون قبلا پرسیده بودیم و گفته بودن واسه خرید میتونین برین منطقه فتیح. آقا ما رفتیم مترو ولی کلی زیر زمین پیاده روی داشتیم و متاسفانه صندلی هم پیدا نمیشد. اومدیم بالا و پرسون پرسون گفتیم فتیح. یه مرده وقتی دید ما بی حوصله شدیم٬ سریع اومد سمتمون و اشاره کرد سوار شین و ما هم به خیال اینکه داریم میریم فتیح با اتوبوس سر از میدون استقلال درآوردیم!!!!! (لطف کردن ایشون)

البته بد نشد چرا که همون روز کلی خرید کردیم. از اونجایی که توی خیابون استقلال سنگ فرش شده بود و ماشین رفت و آمد نمیکرد یه ترن کوچولو گذاشته بودن که بوق میزد و از سر تا ته خیابون استقلال میبرد که روز شنبه و یکشنبه یه واگن بهش اضافه میکردن و 5 نفر موزیسین میشستن توش و شروع میکردن به نواختن آهنگ های شاد و حسابی یه حال و هوای خاصی به اون خیابون میدادن. چرخ های دستی ای هم بود که ذرت و شاه بلوط میفروختن و میشد لابه لای خرید آنتراک گرفت.




به خاطر اینکه اون روز برای رفتن به فتیح که آخرش نفهمیدیم کجا بود و حتی خود ترک ها هم آدرسش رو بلد نبودن حالمون گرفته شد٬ تصمیم گرفتیم تمام تورهای هتل رو ثبت نام کنیم و چیزی نزدیک به 300 دلار برای هر نفر پیاده شدیم.

راستی اصلا راننده هاشون دست فرمون نداشتن مثلا اتوبوسیه میرفت وسط اتوبان اونوقت گردش میکرد و انقدر توی ترافیک ها فس فس میکردن که خدا میدونه٬ میخواستم برم جلو و یارو رو پرت کنم تو خیابون و خودم پشت رول بشینم (ببخشید کمی تا قسمتی عصبانی شدم!) اما قانون راهنمایی رانندگی رو خوب رعایت میکنن و به یه ترافیک کوچولو میگن ووووو چه ترافیکی!!! اگه جای ما ایرانی ها بودن پشت چراغ قرمزها دق میکردن!!!

تازه آخر هر سفر شهری لیدرهای محترم یه پاکت ارجاع میدادن ته اتوبوس تا واسه راننده های محترمی که زحمت میکشیدن راه نیم ساعته رو 1 ساعته میرفتن انعام جمع کنن!! مخصوصا اون خانومه که اسمش ثمره بود...

بذارین از تصادف هاشون براتون بگم. تو اتوبان 3-4 تا ماشین با هم تصادف کرده بودن. از خدام بود زودتر برسم ببینم چه شده .... خیلی شیک ماشین ها به فاصله 1-2 متری از هم ایستاده بودند و باورتون نمیشه که یه خال هم بهشون نیومده بود!! اگه تصادفای ما رو میدیدن که خیلی راحت 3-4 تا کشته میده حتما همون جا سکته رو میزدن!!


بقیه خاطرات در تابیک بعدی ...

مراحل ایستادن آرتین خان

اینم مراحل ایستادن آرتین سه دندون مامان سما


این روزهای آرتین خان:


1- لب به غذا نمیزنه

2- عاشق اینه که روی تخت 2 نفری بخوابیم و هی قل بخوریم و بخندیم و حمله کنه به سمتم و دستم رو گاز بگیره (فکر کنم کم کم باید منتظر دندون چهارمش باشیم)




مامان اون پس کله مبارکت رو ماچ کنه ...

اولین کالسکه سواری

اینم عکس اولین باری که آرتین خان سوار بر کالسکه یک ربعی از آفتاب بهاری تو حیاط خونمون استفاده کرد و بعدش هم ۲ نفری رفتیم نون گرفتیم و بابا بهمن رو که از دانشگاه می اومد سوربرایز کردیم




پایان 10 ماهگی و سرماخوردگی

اول از همه خوشحالم . چرا که نه؟ بللللله مامان سما بالاخره وایمکس دار شد و حالا حالشو میبره


دوم اینکه ناراحتم. چرا که نه؟ آخه آرتین مامان سرماخورده . خوب طفلکی حق داشت یک هفته من مریض شدم و یک هفته هم بهمن و نوبتی هم نوبت آرتین بود اما من حاضر بودم دوباره مریض میشدم و اون مریض نمیشد.

الهی قربونش بشم که 10 ماهگیش رو با کسالت تموم کرد

فقط خدا کنه حالش خوب بشه

آخه 3-4 روز دیگه با اجازتون عازمیم ترکیه و امیدوارم آرتین حالش تا اون موقع خوب بشه


وای که آرتین هیچی نمیخوره هیچی فقط شیر مادر

این روزها مجبورم داروهای تلخ رو به زور تو دهن این بچه کنم

شربت ویتان رو دکترش تا آخر یک سالگی با ۳۰ قطره در روز تجویز کرد

قد آرتین خان ۷۴ و وزنش هم ۱۰ کیلو شده بود